پیتزای ایتالیایی با طعم بازگشت
یادداشتهای پراکنده از دیدار با کشور چکمه پوش (روز ششم)
پس از گشت و گذاری دیگر در بافت تاریخی ورونا و گردش در اطراف میدان دیرسال برا و آخرین دیدار با آمفی تئاتر باستانی و کسانی که در پوشش و هیبت رومیان باستان با ستاندن پولی از گردشگران عکسی به یادگار با ایشان می گرفتند، بار و بنه بازگشت بستم.
به هنگام ناهار مهمان آقای میرفخرایی بودم به صرف پیتزای ایتالیایی.
بسیاری از ما ایتالیا را به پیتزایش می شناسیم که امروز در حال بدل شدن به یکی از غذاهای اصلی ماست(!). پیتزای ایتالیایی گرده نان نازک و کوچکی است که کمی گوجهفرنگی به همراه اندکی سبزی معطر و دو سه برش پنیر موتزارلا روی آن قرار گرفته است و با آن حجم انبوه سوسیس و کالباس و قارچ و... که روی نمونه های متداول آن در ایران است تفاوت بسیار دارد.
می گویند پیتزای ایتالیایی را نخستین بار، نانوایی اهل ناپل به افتخار بازدید ملکه مارگریتا از این شهر درست کرده و موادی را در آن به کار برد که نمایانگر رنگهای پرچم ایتالیا هستند. به هنگام اشغال نظامی ایتالیا پس از دومین جنگ جهانی، سربازان آمریکایی این خوراک ناپلی را راهی کشور خود کردند و گونه های متنوع و سنگین آن را خلق کردند. همان پیتزاهای پر از مواد گوناگونی که امروز ما ایرانی ها هم می شناسیمش.
به هر روی مثلثی بزرگ از پیتزای اصل ایتالیایی در برابرم قرار گرفت و متحیر ماندم که این نان نازک و نرم و بزرگ را چگونه می توان به دهان برد چرا که با قطعات مشابه پیتزای وطنی که کوچک است و به آسانی قابل برداشتن است متفاوت بود.
میرفخرایی انگار معنای نگاهم را دریافت که توضیح داد بدین گونه باید گوشه های نان پیتزا را تا کرد و روی هم نهاد و از آن ساندویچی مناسب ساخت. پیتزای ایتالیایی در نظر من که به پیتزاهای پرمایه وطنی خو گرفته بودم، سبک و کم مایه می آمد و از میزبان پرسیدم که اینجا به همراه پیتزا سس نمی دهند؟ پاسخم داد که طلب کردن سس یعنی زیر سوال بردن مهارت آشپز و اینجا از این خبرها نیست. آشپز خودش به قدر کفایت گوچه فرنگی بر سطح نان مالیده است(!).
پسین آن روز بود که از ورونا به مقصد فرانکفورت سوار بر پرندگان آهنین بال لوفت هانزا شدم و از آنجا با کوله باری از خاطره و دیدنی های تازه و جذاب، به وطن بازگشتم.