سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/5/23
6:43 عصر

امان از گرانی، امان از برند

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

امان از گرانی، امان از برند

یادداشتهای پراکنده از دیدار با کشور چکمه پوش (روز چهارم)

 -          آی آقا! چه می کنی؟
-          عکس می گیرم!
-          از چه عکس می گیری؟ نشانم بده تا ببینم چه تصاویری را از این بازار ثبت کرده ای!
چند تصویر پیشین را که در دوربین ثبت شده بود یک به یک نشانش دادم و گویی خیالش آسوده شد که از حریم امنیتی خاصی گذر نکرده ام و یا بر فرد خاصی متمرکز نبوده ام. نگهبان بازار بزرگی را می گویم که سراسیمه و پرشتاب به سمتم آمد و با زبان ایتالیایی چیزهایی را گفت که نفهمیدم اما ایما و اشاره هایش و انگشت سبابه ای که دوربینم را نشانه رفته بود مرادش را می رساند.
دیدن فروشگاه های آنچنانی و اجناس و لباس های آنچنانی تر و مارک ها و برندهای آنچنانی ترتر و قیمت های آنچنانی ترترترشان در یکی دو روز گذشته (حسش نیست صفت های تفضیلی راساماندهی کنم انگار!) که هیچ کدام تناسبی با جیب من نداشت، ناگزیر مرا پرسان و جویان به سراغ راه بلدها و شهروندان ورونایی فرستاده بود که آخر خوش انصاف ها خودتان از کجا خرید می کنید و اگر بخواهم خرید ارزان تری داشته باشم چه باید بکنم؟!بازار متمرکز در حومه ورونا
نشانی "گرند ملا" (Grande Mela) را دادند که بازاری است بزرگ و چند طبقه در حومه شهر که رسیدن به آنجا خودش 25 یورو کرایه تاکسی می طلبید! وارد بازار که شدم، چیزی بود شبیه فروشگاه پرومای خودمان در مشهد و یا هایپر استار تهرانی ها اما با ابعاد و شکل و شمایلی متفاوت. قبل از هر چیز در طبقه همکف قصابی بزرگ و عریض و طویلی توجهم را جلب کرد که خود به فروشگاهی بزرگ می مانست و خنکای لطیفی در آن فضا پوستت را نوازش می داد.
انواع گوشت سفید و قرمز در اندازه های متفاوت و قطعات قالبی و استاندارد و تر و تمیز به خیل پرشمار مردم ارایه می شد و در فضای رو به روی این فروشگاه در آن سوی راهروی میانی، کتابفروشی مستقر بود. این دوگانه گوشت و کتاب با آن چیدمان و رنگ و لعاب جالب توجه هر دو بخش مرا به خود خیره ساخت و برای ثبت این دوگانه دست به دوربین بردم و هنوز دو سه باری صدای کلیک نیامده بود که نگهبان درشت هیکل سر رسید و به بازبینی عکس ها پرداخت.
نگهبان که رهایم کرد، دوربین را غلاف کردم و با خود گفتم مگر برای خرید نیامده ای؟ پس عکاسی دیگر چه صیغه ای است؟ چشم گرداندم و فروشگاه ها را از نظر گذراندم. همگی حال و هوای کریسمس پیدا کرده بودند و نمادی از گل، کاج، نور، بابا نوئل، برف یا... را بر در و دیوار خود آذین بسته بودند اما هنوز تا کریسمس چند گاهی باقی بود و خبری از حراج های مشهور و تخفیف های آنچنانی نبود.
حاصل چند ساعتی گشت و گذار در گرند ملا چیزی نبود جز خرید چند پوشاک مختصر چرا که اینجا هم خبری از ارزانی نبود و همچنان مارک ها و برندهای مشهور ایتالیایی بودند که خودنمایی می کردند.
25 یورو هم به ناگزیر برای بازگشت پرداختم و باز راهی مرکز شهر و بافت تاریخی ورونا شدم و این بار با نگاهی خریدارانه و دقیق به سراغ خانه ژولیت رفتم. همان که موجب شده تا ورونا را "شهر عشاق" بنامند.