اللهم انی بک و منک اَطلُب حاجتی
وقتی آتش توطئه و بیداد از زمین زبانه می کشد و می رود که تا آسمان وطن را بلیسد، وقتی علف های هرز، صف بسته اند که درخت ها را بخشکانند و باغ را از آن خود کنند، وقتی سواران پل های پشت سر خراب می کنند و چونان بر سر شاخ نشسته ای هستند که بن می برند، وقتی گرگ ها لباس میش برتن کرده و گله را می فریبند، وقتی نوکیسه های مقتدر، متجاوزان به خاک وطن را می مانند که به مدد رانت و قدرت به آلاف و الوف رسیده و رشته های ایمان و اعتماد خلق پاره می کنند، وقتی دروغ، سکه رایج می شود و غار غار مستانه کلاغ ها به تحسین و خوش رقصی برای قابیلیان امتداد می یابد و...، یاد خدا یگانه آرامش بخش دلهاست و تنها فرو نشاننده آتش درون و یکتا اندوه گسار آدم خاکی.
پس بارخدایا، تو را می خوانیم و از تو یاری می جوییم و سر بر آستان بی بدیل تو می ساییم که بر همه چیز دانا و توانایی.
اللهم اَغِن کلَ فقیر که تنها تو می توانی بی نیازی را بر ما درویشان تهیدست ارزانی داری. توانگرمان گردان به نداشتن و نخواستن.
اللهم اشبِع کل جائع که ما همگی گرسنه ایم. گرسنه مقام و منصب، ثروت و دارایی، جلال و شوکت، شهوت و شهرت.
اللهم اکسُ کل عریان که ما برهنه ایم. برهنه در برابر تندبادهای مکر و فریب. عریان در برابر هرم و گرمای آتش فتنه. لخت و عور در برابر سوز و سرمای بیداد و ستم.
اللهم اقضِ دین کل مَدین که ما وامدار همه قبیله هابیلیم. مدیون آنانی هستیم که در هماره تاریخ بی دردی را تاب نیاوردند و بر زرپرستان و زورمداران و تزویرستایان شوریدند. ما بدهکار شهیدان همه زمانهاییم.
اللهم فرّج عن کل مکروب که شادی حقیقی در دست توست و ما همه اندوهگین و دردمندیم. عربده های سرخوشانه مان را فراموش کن. همه خیالی و واهی است. خود را فریب می دهیم. قهقهه های مستانه مان را منگر. خودمان را گول می زنیم.
اللهم رُدّ کل غریب که همه ما آواره در زمینیم و تو بهترین غریب نوازی.
اللهم فُک کل اسیر که می شناسی آنانی را که به جرم ناکرده زندانیند. آزادشان کن و ما را نیز که زندانی حرص و طمع خوشیم، اسیر آز و پرخواهی خویشیم، دربند بی قیدی و ولنگاری خویشیم، گرفتار نادانی و غفلت خویشیم،... رهایی بخش.
اللهم اصلح کلَ فاسدٍ من امور المسلمین. تو نیکتر می دانی که اسلام و مسلمانی این روزها از دشمنان و از دوستان نادان چه آزارها دیده و می بیند. خودت محافظ کاملترین دین و پیروان آن باش.
اللهم اشفِ کل مریض و کیست که مدعی باشد از هر بیماری دور است؟! بیماری بی خردی، بیماری بی خیالی و بی تفاوتی، بیماری دین ستیزی، بیماری کینه توزی، بیماری عدالت سوزی، بیماری ستم ورزی، بیماری ... و ما همه ناخوشیم. بسترنشینیم. دردمندیم. دلخسته ایم. آزرده ایم. روحی و جسمی اش چندان توفیری ندارد. شفایمان ده.
اللهم سُد فقرنا بغِناک که جز تو بی نیازی را نمی شناسیم. جز تو دارنده توانگری را نمی یابیم و به فقر خویش آگاهیم. هرچند که به روی خود نمی آوریم و هرچند که خود را به کوچه فراموشی و غفلت می زنیم.
اللهم غیّر سوء حالنا بحُسن حالک که ما سرشار از بدی هستیم و تو بیکران خوبی ها. کیست جز تو که بتواند حال تیره و تار ما را به زیبنده ترین صفات بیاراید؟
خدایا زمانه بدی شده است. دل می شکنند و اندوهی به خود راه نمی دهند. دروغ، انگار بیش از هر هنگامه دیگری جولان می دهد. از اندیشه کردن و تحلیل داشتن، تاوان می طلبند چونان جرمی نابخشودنی. دین تو مظلوم واقع شده است یا با زنگارهایی که بدان مالیده اند و یا با خوانشی عجیب که از آن به خورد خلق می دهند. موریانه ها عجیب در کمین درخت تنومند دین آسمانی تو -همان آیین انسانی ما- نشسته اند. نمی دانم فکر نمی کنند یا می دانند و عار نمی کنند از روزه ناگرفته و شتابان نشستن بر سفره افطار؟! خودت چاره ساز باش که انک علی کل شیئ قدیر.