سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/3/21
3:45 عصر

من کلک به کار آرم و تو طره طرار

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، جامعه، فرش

من کلک به کار آرم و تو طره طرار

در وانفسای گرانی فزاینده کاغذ و نشر، در هنگامه ای که بسیاری از گویندگان و نویسندگان خسته اند و گفتن ها و نوشتن هاشان ره به جایی نمی برد، در شرایطی که دغدغه کار فرهنگی کردن را مزاح می خوانند، در... بگذریم؛ "طره" منتشر شد.




92/2/10
9:6 صبح

منتشر شد

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: جامعه، ارتباطات، رسانه

 

منتشر شد.
سرانجام منتشر شد.
پس از دو سال رفت و برگشت میان ناشر و ارشاد منتشر شد.
پس از حذف بخشی از یادداشت ها، قلم گرفتن بسیاری از مصادیق و نمونه ها و بازنویسی بخش دیگری از مطالب منتشر شد.نگاه کاربردی به دانش رسانه و ارتباطاتپس از فزونی یافتن بهای کاغذ و افزون شدن قیمت تمام شده و کاسته شدن از شمارگان کتاب ها در وانفسای کنونی منتشر شد.پشت جلدش چنین نگاشته ام:
" رخ نمودن پرشتاب رسانه ها و ابزارهای تازه ارتباطی چنان است که گویی تعبیر "دهکده جهانی" را هم تنگ و نارسا می دانند و شادند از به چالش کشیدن نظریه های ارتباطی.
در این فضای نو که ساز و برگ های ارتباطی پدید آورده اند، ستیز با آگاهی و ارتباط و یا در بند تنگناها و الگوهای رسانه ای پیشین قرار گرفتن، تنها به معنای شتاب گرفتن در مسیر عقب ماندگی است!
پس ناگزیر باید نگاهی دیگرگون داشت و این کتاب تلاشی است برای حرکت به سمت این دیگرگون دیدن."
غرفه "انتشارات روزنه" که چاپ کتاب "نگاه کاربردی به دانش رسانه و ارتباطات" را پذیرفت و سنگینی چانه زنی ها با بررسان ارشاد را بر دوش کشید، در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه کننده این اثر است.

 




91/12/20
9:27 صبح

قضیه بند ناف

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: جامعه، حرف دل

 

قضیه بند ناف

استادمان می گفت زایمان که به انجام رسید، بند ناف باید بریده شود. وقتی جنین به دنیای تازه وارد می شود، دیگر برای دریافت اکسیژن و مواد غذایی نیازی به این بند خونین ندارد. قطع این ارتباط، یعنی آغاز حیات طبیعی.
استادمان می گفت اما بسیارند افراد، نهادها و یا شرایطی که توان یا تمایل به این قطع ارتباط را ندارند و همچنان از بطن مادر خون می مکند.
استادمان می گفت هر انقلابی هم پس از زایش باید به زیست طبیعی دست یابد و از شرایط جنینی و ارتباط بند نافی فاصله بگیرد. اما بسیارند انقلابیون، نهادهای انقلابی و یا شرایط انقلابی که تن به این زیست طبیعی نمی دهند و همچنان در حال و هوای پیشین به سر می برند.
استادمان این را می گفت تا توضیح دهد که اگرچه تصدی برخی افراد در برخی مناصب در فضای انقلابی ناگزیر است، اگرچه برخی پندارها و رفتارها در قاب انقلاب عادی و پذیرفتنی است، اگرچه به کار گماردن برخی ها به هدایت پاره ای امور که در آن پیشینه و اندوخته ای ندارند در کوران یک انقلاب آسان است، اگرچه وقوع برخی رخدادها، کنش ها، واکنش ها و هیجان ها را در اتمسفر انقلاب چاره و گریزی نیست، اگرچه ... اما تا به کی؟!
استادمان به درستی می خواست که در قضیه "بند ناف" درنگ کنیم.

 




91/10/28
10:18 صبح

هدف، جیب مخاطب است نه فرهنگ و هنر ملی!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: جامعه

 

هدف، جیب مخاطب است نه فرهنگ و هنر ملی!

مرد جوانی خیره به دوربین تلویزیونی نگاهش را به چشمان بینندگان گره زده و در کمال آرامش چنین می گوید: "تعداد زیادی از بینندگان تماس گرفتن و خواستن تا داروی لاغری مطمئن و بی ضرری رو به اونها معرفی کنیم. ما بعد از 2 هفته بررسی به این نتیجه رسیدیم که چای سبز شرکت .... که در .... تهیه و تولید میشه بهترین و سالمترین گزینه است. این محصول دارای گواهی های ایزو است، به چند کشور اروپایی صادر میشه و...."
مجری برنامه که گویی هنوز خیالش از بابت میزان تاثیر این عبارات آسوده نیست به تأکید چند بار پرسش هایی را مطرح می کند که: "گفتید بهترین محصول است دیگر؟ هیچ زیان احتمالی هم ندارد دیگر؟ یک بار دیگر بفرمایید که بینندگان این محصول را چگونه می توانند خریداری کنند؟..." و این مراوده تا بدانجا ادامه می یابد که خیال هر دو طرف راحت شود که پول پرداخت شده برای این  تبلیغات آبرومند! حلال شده است!!
پسین یکی دیگر از روزهای هفته باز از سر اتفاق بیننده همین برنامه از شبکه پایتخت شده ام و این بار مجری در حال گپ و گفت با آشپز برنامه است و او نیز مأمور به معرفی نام برندی خاص در تولید نان های فانتزی! هر جمله ای که درباره دستور آشپزی می گوید و یا هر بار که مواد لازم را بر زبان می راند، یادآوری می کند که خوردن این غذا به شکل ساندویچ و در نان .... طعم و لذت دیگری دارد!
از اطرافیان و بینندگان دایمی برنامه "به خانه برمی گردیم" که پرس و جو می کنم، در می یابم که این رسم همیشگی برنامه است که به بلندگوی تبلیغاتی برخی نام و نشان ها تبدیل شده و هرکه پول مناسبی بدهد به آسانی می تواند از تریبون رسانه ملی محصول خود را نه در شکل و شمایل یک آگهی تبلیغاتی مستقیم بلکه از زبان مجریان و کارشناسان تلویزیون معرفی و عرضه کند.
سخن گفتن از ریزش مخاطبان سیما و تلاش گردانندگان رسانه ملی برای تأمین هزینه ها و... قصه ای آشنا و شهره است اما این گونه تبلیغات رو و عریان و هزینه کردن از جیب مردم در رسانه ای که پسوند "ملی" را بر خود دارد برای کالا و برندی خاص آن هم به شکلی ویژه و هدفمند در برنامه ای که در میان بانوان در زمره برنامه های پرمخاطب سیما قرار گرفته است، جای اما و اگر بسیار دارد.
سالی پیش از این بود که به دعوت عوامل این برنامه مهمانشان بودم و دقایقی از فرش دستباف ایرانی و ویژگی های بی مانندش با مخاطبان گفتم. قرار بود این بخش تداوم یابد و هر بار یکی از کارشناسان این هنر- صنعت را مهمان برنامه کنم تا از منظری خاص زوایای پنهان فرش ایرانی را آشکار سازند اما پس از چندی از سوی شبکه چنین پیام آمد که: "بهتر است برندهای فرش را به ما وصل کنید تا ضمن معرفی نام و نشان تجاری خود، بخشی از هزینه های برنامه و شبکه را نیز متقبل شوند"!
گویی گمان باطلی داشتیم که رسانه ملی برای پرداختن به این هنر- صنعت بومی و ملی که پیوندی ناب با پیشینه و فرهنگ و هنر ایران زمین دارد زمانی و مجالی فراهم آورده است!

 




91/9/4
11:18 صبح

یا خداوندگار کربلا!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: حرف دل، جامعه، تاریخ

 

یا خداوندگار کربلا!

چهره ها زرد بود و قلب ها سیاه.
زورمندان و زرداران بر بلندای عزت بودند و بی شیله پیلگان نادار در ژرفای ذلت.
بدتر از این ها، نیرنگ و فریب و دروغ آمده بود و استوار جای خوش کرده بود.
دردناک تر و دهشتناک تر آن که حکمرانی و فرمان داری ریاکاران فریبکار و دروغ پرداز بر پایه "دین" بود.
سوزناک تر آن که هنوز سال های وداع با پیامبر(ص) به سده نرسیده بود و هنوز صحابه اش نفس می کشیدند.
درستی و ناراستی به هم آمیخته بود. شایستگی و بیهودگی بی مرز شده بودند. سزاواری به تباهی آلوده شده بود. حق به آسانی از باطل قابل تشخیص نبود. نیرنگ و فریب، کارش را خوب بلد بود.
آن سو هم کسانی بودند که دستار پیروی از رسول بر سر داشتند. کسانی که ردای پاسداری از سنت بر تن داشتند. کسانی که جای مهر بر پیشانی شان خبر از سجده های دراز می داد. جماعتی که در خوانش و به یاد سپردن آیات قرآن اصرار داشتند. اما حالا به هنر نیرنگ و دروغ که حق را به باطل در هم آمیخته بود در برابر قرآن ناطق به نبرد آمده بودند.
و البته بودند کسانی که برای به دست آوردن کفی نان و سیر کردن شکمی آزمند، آمده بودند تا شکم بدرند. درنده خویی و زرپرستی و بت پرستی خیلی خوب با تزویر و ریای متدینانه عجین شده بود.
و شد آنچه نباید می شد.
حال و روز امروز ما چگونه است؟ آیا توانسته ایم حکمرانی فریب و نیرنگ را پایان دهیم؟ آیا زر و زور و تزویر را خانه نشین کرده ایم؟ آیا توان پاسخ گویی به ندای "هل من ناصر ینصرنی" را داریم؟ آیا معنای "احلی من العسل" و "ما رأیت الا جمیلا" را می فهمیم؟ آیا باورمان هست که "ان الحیوه عقیده و جهاد"؟ آیا هوده از بیهوده باز می شناسیم؟
یا فقط قصه گوهایی کاربلدیم؟
از پیشینیانی سخن می گوییم که مرگشان نیز عین زندگی بود و خموشی و مرگ امروزمان را در پناه روایت مرگ سرخ آنان پنهان می کنیم!
دلخوش و عادت کرده به دریوزگی، آنقدر لقمه برایمان جویده اند که جویدن را از یاد برده ایم و بر در ارباب بی مروت دنیا نشسته ایم تا خواجه کی ز در آید؟!
آنقدر پای در گل مانده ایم که رفتن را به تمامی از یاد برده ایم و افسوس از اندکی شجاعت که به مرگ روزمره خویش اقرار کنیم!
گاه ژست های فیلسوفانه می گیریم و هرچه بد و بیراه بلدیم نثار زندگی می کنیم و از او بیزاری می جوییم چونان رهبانان کهن و گاه چنان غرقه در ظواهر همین زندگی می شویم که دویدن و باز دویدن برای به چنگ آوردنش، زندگی را از یادمان می برد!
خونمان بی رنگ است و روحمان مرده. تنها نیایشگرانه به دامان آسمان می آویزیم و بی آنکه خیال برخاستن از مغزمان بگذرد انتظار می کشیم!
ای خداوندگار کربلا ما کاهلیم، ترسوییم، تنبلیم، ساده انگاریم، ریاکاریم، زرپرستیم، زورمداریم، ناتوانیم،... خودت دستگیر شو.
در همین پیوند: مجمع القصص محرم ؛  منشین؛ به تمامی ایستاده باش  ؛ حسین(ع) یاورانی می خواهد از جنس مردمان  ؛ حقیقت بر بالای نی و سوار بر صلیب  ؛بیعت کن حسین ؛ لبیک یا حسین(ع)

 




   1   2   3   4   5   >>   >