سفارش تبلیغ
صبا ویژن

84/11/17
9:28 صبح

منشین؛ به تمامی ایستاده باش

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: اندیشه، حرف دل، مذهب

منشین به تمامی ایستاده باش

هرگاه ضجه تلخ و دردناک و دلخراش روح مجروح و ناامید انسان این عصر و این اعصار که در چنبره عقده گشایی های وارثان حاکمیت قابیل در شکنجه است، بر خیزد؛

هرگاه شرارت و بدی و پلیدی و زشتی، بر پاکی و بی عیبی و خیر و خوبی غلبه یابد و خداوندان شمشیر و پول و دین در سه چهره سیاسی، اقتصادی و مذهبی با رواج حرص، افزون طلبی، زر پرستی، میل به قدرت و حاکمیت، جنون منفعت طلبی و خود پرستی، شهوت پرستی، انحطاط اخلاق، حیله، دروغ، زور، جنایت، غصب، کینه، انحصار طلبی و هزار و یک صفت دهشتناک و توجیه پذیر(!) دیگر بر خدایگان دنیای عشق، آزادی، عدالت، صلح، برابری، برادری، آگاهی، زیبایی، کمال و ایمان برتری یابند؛

هرگاه کودکان بشریت، خوراک همیشگی کفتاران و کرکسها و دختران بشریت، لقمه همیشگی بازار وقاحت برده فروشان و پسران بشریت، برده همیشگی اربابان و سروران شوند؛

هرگاه مجاهدان عدالت خواه چون قطعه سنگهایی در بنای اهرام فرعون زمانه نصب شوند و ابوالهولی مخوف و سرد و سنگین متولی زندانبانی آنان شود؛

هرگاه در تاریکستان تاریخ، سلطنت سیاه شاهنشاهی، خیمه کبودین استبداد برافرازد و گرگان خون آشام زمان، بر گورستان پهناور اموات دندان بنمایانند؛

هرگاه که ایران در آتش خشم کسری، چین در اسارت اساطیر، روم در زیر تازیانه قیصر و حجاز در اشغال خدایگان سنگی زمین در هم فشرند؛

هرگاه که گشتاسبها به کشتن فرزندان مزداپرست خویش- اسفندیارها- کمر بندند؛

هرگاه قارون صفتان پشت به مردم در بهشتهای شدادی خویش لم دهند و منصور صفتان عاشق پیشه را به مسلخ بکشند؛

هرگاه در ماورای مرزهای درهم شکسته اخلاق، در انبوه غم و مه شدید یأس، در وزشگاه توفانهای زرد و سرخ و سیاه و در شیب تند سقوط وحشتناک ارزشها، صفیر تازیانه ها در ناله ها و نعره ها در هم آمیزد و به هر آن اشباح جمعی بر زمین افتد؛

هرگاه زمین از لاشه های جانوران انسان نشده ای که دم از انسانیت می زنند- همان خاکهای خشکیده سترونی که به عذاب ناباروری و انجماد گرفتارند- پر شود؛

هرگاه گند وجود مردارخواران دین فروش، تنفس را ره بندد و بزک شده های پوسیده در مرداب الکل و افیون، سخن از نجات بشر سر دهند؛

هرگاه که میمونهای دغل دوباره از جنگلهای پیش ساخته شیطانی سر برآورند و بر شهر عقل و دیار مذهب هجوم آورند؛

هرگاه اختگان دانای درمانده بیکاره نق نقوی تریاکی تهمت زن – همان لمپنهای پر مدعایی که لاف روشنفکری می زنند و توهمات کاسبکارانه خود را واقعیات معتبر معنوی جا می زنند- بر مسند قدرت تکیه زنند؛

و هرگاه که قابیلی دیگر پدید آید، گنج نهد، حرمسرا بسازد، مالک شود، خون بریزد و هستی را در تصاحب خود بخواهد؛

هابیلی باید. شهیدی باید. شهیدی باید که برخیزد.

با قامتی همتای مظلومیت کهن مظلومان،

با نگاهی به وسعت آرزوهای دیرین آرزومندان،

با ردایی به پاکی سینه های مادران معصوم ستمدیدگان،

و با فریادی به قدرت همه باری که بردگان تاریخ استکبار بر دوش داشته اند.

شهیدی باید برخیزد، بپاخیزد و لرزه بر بنیان آهنین کاخ دیرپای قابیلیان تاریخ افکند.

شهید، باید که هابیلی از نسل « آدم» باشد. باید که « آدم» باشد. باید که بی هیچ ترسی از طرد و تکفیر و توهین، با ولع تمام سیب را گاز بزند تا از بهشت « بی دردی» که در آن جویهای شیر و عسل روان است و جنتیان در سایه گاههای خنک، بر سریرها تکیه می زنند و حوریان زیباروی سیمین بدن دربر می گیرند و در نعماتی جاودان، زندگی(!) می کنند، بگریزد. گریزان باشد که « بودن بی درد» شکنجه است و باید از چنین شکنجه ای گریخت.

این شهید باید شراب چندین ساله عشق و درد و رنج را نوش کند و برخیزد. بپا خیزد. آدمی شود در سراندیب، موسایی در طور، عیسایی بر صلیب، ابراهیمی در آتش، نوحی در کشتی، یونسی در دهان ماهی، یوسفی در چاه و محمدی در حرا.

باید که برای حاکمیت نور، بر ظلمت بشورد. برای پاسداری روز، با شب درآویزد. برای احترام به بیداری، خفتگان را برآشوبد. برای تفسیر عشق، کینه و نفرت را از ذهنها و دلها بروبد. برای تنفس « آزادی»، اختناق را دچار اختناق کند.

باید کاری کند کارستان.

همت کند تا به جای سیامک، دیو به خاک و خون غلتد. به جای سیاوش، سودابه در دریای آتش فرو رود. به جای رستم، شغاد در چاه افتد. به جای حمزه، هند کشته و مثله شود. به جای علی، فرق پسر ملجم شکافته شود. به جای حسن، ابوسفیانها جگرشان را استفراغ کنند و به جای حسین و یارانش، شمر، یزید، پسر زیاد و عمر سعد در صحرای تفتیده نینوا بی سر و پاره پاره بمانند.

شهید، هموست که هابیلی است. هموست که بر می خیزد. بپا می خیزد. هموست که آیه آیه کتاب زندگی اش رنج باشد و رنگ عصمت خونش، سرخی باشد که سبزی باغی را که قابیلیان در رؤیا می بینند و در بیداری به هر بهایی می طلبند، ویران کند.

و حسین شهید است. سرور شهیدان است. همو که به ناگاه، توفنده و غران برخاست و خواب خفتگان خفته را آشفته ساخت.

گفته اند که نسیم، همیشه خوب است. باد، بلاتکلیف است؛ و توفان اما صد سال یک بار و فقط یک لحظه عالیست.

آه که چقدر باید در انتظار آن لحظه نادر و آن غرش توفنده بنشینی؛ چقدر...

اما چرا بنشینی؟ حسین توفنده زمان خود باش. از این لحظه تا آن لحظه نادر، - که حسین زمان، مهدی موعود، شهید زمان می شود- به تمامی ایستاده باش.

این، عظمتی دارد به قدر آن لحظه عظیم.

 




84/11/11
3:24 عصر

حسین(ع) یاورانی می خواهد از جنس مردمان

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: مذهب، جامعه

 

باز محرم رسید. ماه خون و قیام. ماه دوری جستن از ذلت. ماه آزادی و آزادگی و ماه بازخوانی تاریخ پر افتخار شیعه.

جمع مستان عزادار که خویش را به تقاص معرفت، حد عشق می زنند، می رسند. دستهای داغدار و عزادار، حق سوگواری خویش را از دل آسمان می گیرند و بر سینه تبدار می نشانند. زنجیرها زاری می کنند بر بوسه گاه شانه های عزادار. همه به یاد سال 61 هجری. به یاد قافله عشق که در کرانه فرات در سرزمین طف در گذر از انفس به سوی رضوان حق بود. به یاد کاروانی که سر نورانی حجت خدا پیشاپیش آن قرآن می خواند و گویی بر زمین عطش زده آب زلال جاری می کرد و درختهای مرده مردم غفلت زده را حیاتی دوباره می بخشید.

و باز به خوانش حماسه عاشورا می نشینیم که عاشورا لحظه تاریخی رویارویی انسان و شیطان بود. اما نه! شیطان خود به کناری نشسته بود و اصلاً خود تاب و توان نگاه کردن نداشت و در شگفت بود از آنچه ساخته و پرداخته است. نه! عاشورا لحظه رویارویی انسانی بود که در هوای خدا نفس می کشید با انسانی که شیطان بود و هم نفس اهریمن.

حکایت حسین (ع)، این قداست بخش شهادت و این پاسدار عزت و آزادی و شرف که کارش ارسال نور بود بر تارهای تنیده عنکبوتی جاهلیت و عصبیت شرک و صعوبت جهل و سختی ضلالت و غلظت ظلمت، هرگز کهنه نمی شود. روایت محرم و واقعه عاشورا کهنه شدنی نیست. رنگ زمان به خود نمی گیرد و هر روز تازه است و در هر لحظه باید بهره ای از آن جست.

حسین(ع) – این پر بها ترین گوهر دامن صدف انسانیت- با خط خون – این ماندگارترین خط – بر کتیبه تاریخ، آزادگی و عظمت انسانی را حک کرد و آنچه او برایش قیام کرد- اصلاح در امور امت- فراگیری و شمول دارد نسبت به هر آنچه چونان علفی هرز در گلستان اندیشه اسلامی و پهنه دشت جامعه شیعه روییده است. خواه در قامت دروغی مجسم به نام یزید و فرم حاکمیت باطل خواه باشد و خواه در حوزه فردی و زندگی شخصی ما. چه در محرم سال 61 باشد و چه امروز و فردای بشریت. یعنی تجسم حقانیت، صداقت و همه خو بی ها و قیامش علیه بیداد و دروغ و باطل و همه زشتی ها در همه زمانها.

یزید تنها فردی در اعماق تاریخ نیست که اگر چنین بود دیگر کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معنا نداشت. نبرد حسینیان و یزیدیان همیشگی است و این ماییم که باید در خلوت خود سنگهایمان را وابکنیم که در این ستیز در کجاییم؟ میدان کربلا برای همه ما جا دارد و ناگزیر باید صف خود را مشخص کنیم. باید بدانیم که به ندای هل من ناصر حسین(ع) پاسخ می دهیم یا در کوس و کرنای امویان و هلهله یزیدیان و غریو زیادیان گرفتار آمده ایم؟

امروز در حوزه عمل کسی حسینی است که راست کردار باشد. دروغ نگوید. غیبت نکند. بدگمان نباشد. میان مردمان را به هم نزند. وظیفه اش را به درستی انجام دهد. تزویر و خدعه در کار نبندد. به حق خود قانع باشد. از حق دیگران دفاع کند. در حوزه فکر و فرهنگ، بدعتها و خرافه ها را بشکند. در تولید علم، بی تکلف و عالمانه تلاش کند. در ساحت اقتصاد، مومنانه تولید کند و عادلانه توزیع. در حوزه قدرت، قدرت را برای احیای عدالت بخواهد و بر نفس خود امیر باشد. در روابط انسانی، اهل سلم و مدارا و ایثار باشد و در برابر دشمن یزیداندیش، تیغ آخته و تفنگ از ضامن خارج.

برای حسینی بودن باید هرچه دروغ، نیرنگ، کم کاری، رانت خواری و هر نوع زندگی انگلی را از خانه دل به در کرد و در تلاش برای تکامل در مسیر انسانیت، عبادت و عبودیت، مردانگی و جوانمردی، عدالت و عشق ورزی بر هر چه طاغوت منشی، جلوه فروشی، تفاخر، تفرعن، لاف و گرافه گویی شورید.

صادقانه از خود بازپرسیم که در عاشورای امروز و در کربلای اینجا در کدام سپاهیم؟ افکار و خلق و خو و عملمان به یزیدیان شبیه تر است یا حسینیان؟ چرا این همه اشک و آهمان ذدر سوگ حسین(ع)، آتشی نمی افروزد که باطل و یزیدهایی که در جانمان حکومت می کنند و کاخهای گوناگون و رنگارنگ می سازند را در کام گیرد؟ چرا پلشتی های اخلاقی که نماد یزید درون هستند هر روز فربه تر می شوند؟ چرا این همه زنجیر زدنها، زنجیری از پای باور و شخصیت ما باز نمی کند؟ چرا این همه سینه زدنها، کینه و کدورت و حسادت – این سرداران سپاه یزید- را از دلمان بیرون نمی ریزد؟

بر این باورم که بی فهم اهل بیت(ع)، یک دریا گریستن هم به قطره ای نمی ارزد و از این روست که ما در عزاداری بی رقیبیم اما از حسینی بودن به دوریم. اما نیز بر این باورم که یک قطره گریستن با معرفت بر عاشورا، دریاها را شکل می دهد همچنانکه انقلاب اسلامی ما با فرهنگ عاشورایی به پیروزی رسید.

بر ماست که خرافه ها را بزداییم، غبارها را بشوییم و همه زندگی را رنگ حسینی بزنیم. سهم ما از محرم تنها سیاه پوشی نیست. درست است که سیاه پوشی بخشی از هویت ماست به نشانه اعتراض؛ اعتراض به بیدادی که در طول تاریخ بر خاندان عصمت رفته است و درست است که ما سیه پوش این سوگیم و همیشه داغ دلمان تازه است اما سهم ما در کنار این سیاه پوشی، سپید اندیشی هم هست. قرار نیست تنها بر سر و روی خود بزنیم بی اندیشه آنکه حسین(ع) که بود و چه کرد و از ما چه می خواهد؟!

در روزگاری که برای زنده نگهداشتن دین راهی جز خواندن دعا و اشک و آه نبود و به کمترین بهانه ای محبان ائمه را می کشتند یا شکنجه و تبعید می کردند و مردم هم از نظر علم و آگاهی در سطح پایینی بودند و توان درک مفاهیم معنوی را نداشتند، بهترین اقدام برای حفظ دین و ارزشهای معنوی همین اشک و آه بود.

اما امروزه که بنای تشیع محکم شده است و به برکت تلاشهای علمایی چون امام راحل(ره)، مردم از رشد فکری و عقلی بهره مند هستند، آیا باز هم فقط باید به همان عزاداری سنتی و گریه و نوحه بسنده کنیم و به اهداف بزرگ و اصلی ائمه بی اعتنا باشیم؟ اشکی که از روی معرفت و آگاهی ریخته نشود و فقط با آن عقده های درونی خود را خالی کنیم، چه ارزشی می تواند داشته باشد؟

زهی تأسف که گاه چنان روی گریه و ثواب آن تأکید می شود که مسأله دگرگون شده و هدف و وسیله جابجا می شوند. گریه بر مصایب امام که باید وسیله ای باشد در متنبه کردن افراد و جرقه ای برای روشن شدن چراغ دینداری، امروز در جلسات سوگواری ما بدل شده است به هدف اصلی و گویی این جلسات و هیأتها فقط برای این برپا می شوند که مردم بیایند و اشک بریزند ولو با خواندن روضه های خیالی و غیرواقعی که حتی موجب وهن مذهب و پایین آوردن شأن ائمه هم می شود.

فکر و ذکر گردانندگان برخی جلسات، جمعیت بیشتر است و اینکه هر روز سبکی نو در سینه زنی و روضه ای جدید ارایه شود. چنین جلساتی هر چند هم شلوغ باشند نه جای خرسندی که محل تأمل است و بزرگان دین به درستی از این انحراف احساس نگرانی کرده اند. انحرافی که پوسته جنینی خود را شکسته و بدل به اندام کاملی شده که به سختی می توان آنرا پنهان نمود.

گفته اند که بهترین راه برای ویران کردن هر چیز اصیل و ریشه دار، بد معرفی کردن آنست و نهضت عاشورا، چیزی که باید در جهت نجات انسانها به کار رود، چیزی که می تواند و باید درهای هدایت خلق را بگشاید و گمراهان را رهنمون شود، نادانان را بیاموزد و غافلان را هشیار سازد، متأسفانه در دستان بی تدبیر برخی از ما بدل می شود به فستیوال عزاداری و تمام!!

پیروزی انقلاب اسلامی ما ریشه در همین فرهنگ عاشورایی داشت و حال ما این فرهنگ را با لعاب دروغ و جعل و خواب و خیال به مردم تحویل می دهیم و دکانهای قشری گری را با اسامی و عناوین پرطمطراق و دهان پرکن اما بی مایه و تو خالی، پر مشتری و بازار افراط و تفریط را پر رونق می کنیم.

گسترش این جریان انحرافی که خطری بزرگ است فریاد اعتراض مداحان اصیل و خالص و خادم دین را نیز موجب شده است و البته که بیانات رهبر معظم انقلاب(خرداد 84) و نیز برخی سخنرانی ها در نشست اخیر مجلس خبرگان در نقد این جریان خطرناک، بارقه امیدی بود که مرهمی شد بر قلبهای مجروح انسانهای دلسوزی که عمق این خطر را درک کرده اند.

بیانات راهگشای رهبری، ترسیم گر چشم انداز مطلوب مداحی بود و ایشان با رد مداحی هایی که در آن از شکل ظاهری اهل بیت تعریف می شود و یا کلماتی به کار می رود که عقل انسان عادی از فهم آن قاصر است، مداحی درست و صحیح را در بازگویی فضایل انسانی و اخلاقی ائمه دانستند و بر ترویج معارف اسلامی با استفاده از اشعار زیبا در مداحی ها تأکید کردند.

نگاه آسیب شناسانه مقام رهبری، نگاهی دلسوزانه و از روی اصلاحگری و به منظور فراهم کردن بسترهای رشد و بالندگی آن در جهت بسط و گسترش معارف اهل بیت بود و به جاست که به هوش باشیم.

مباد که مجالس عزاداری ما مملو باشد از های و هوی و عشوه گریهای عوامفریبانه و یا ابراز تعصبات خشک و انقلابی نمایانه کودکانه. مباد که مجالس سوگواری ما مانند سرگذشت قاریانی شود که پیامبر(ص) فرمود« بسیاری از قاریان، قرآن تلاوت می کنند در حالیکه قرآن آنها را لعنت می کند» چرا که فقط به الفاظ آن اکتفا می کنند و از معانی، مفاهیم و اهداف آن فاصله دارند و جز این نیست که اگر ما هم به جای هدف امام حسین(ع) فقط به لفظ تکیه کنیم، ملعونیم. ملعون! که اگر چراغ نبینیم، به چراغ چه بینیم؟!

ما ملتی هستیم اسطوره ساز و اسطوره پرست اما اسلامی که پیرو آنیم، اولین شخصیت خود پیامبر را با عنوان « عبد» معرفی می کند و در نمازها در هر شبانه روز بارها قبل از شهادت به رسالتش، گواهی به بنده بودنش داده می شود و این یعنی درس و دستور دین که مباد در دهان باز هیجان، دروغ گذارید و علمای سوء و راهزنان دین را که گمراه کنندگان ضعفای مومنانند، یاری رسانید.

آیین اسلام، دعوت خود را بر نفی همه قدرتهای دروغین زمینی پایه نهاد و با زبونی و خواری در افتاد و در متن صلای خویش جز به اعتلا و عظمت انسان آنچنانکه شایسته جانشینی خدا بر زمین باشد، نظری نداشت و سید شهدای اسلام هم ملتی می خواست در اوج عظمت و آزادگی نه در حضیض ذلت و بردگی.

اما در سوگواریهای ما در بعضی شعرها و شعارها- اگر نه عامدانه که نا آگاهانه- کسانی ابزار خناسان می شوند و کلامهایی عرضه می کنند که در تعارض با آموزه های انسان ساز اسلام و محرم و عاشوراست. باور کنیم که حسین(ع) و زینب(س) سگ نمی خواهند بلکه مردمی می خواهند در اوج انسانیت. کربلا سردارانی می خواهد بزرگ. مردمانی که آبروی اسلام باشند و شایسته جانشینی خدا بر زمین. عاشورا انسانی می طلبد که فخر عالم گردد. پس جمع کنیم این شعارهای سخیفی که آبروی دین و مذهب و ملک و ملت را می برد.

ما پیرو آن بزرگ امامی هستیم که وقتی در مدائن گروهی به دنبال موکبش می دویدند و در پاسخ چرایی او گفتند ما به پادشاهانمان چنین احترام می گذاریم، فرمود من پادشاه نیستم و کرامت انسانی شما هم بالاتر از این کارها و حرفهاست.

ما مدعی شیعه بودنیم. یعنی پیرو امامانی که ما را « انسان» می خواستند نه چیز دیگر. از ما خواسته اند به گونه ای عمل کنیم که « زینت» آنها باشیم نه مایه شرمساری شان.

اسلام محتاج اشک ما نیست. ائمه آرزومند ضجه و زاری ما نیستند. حسین(ع) و زینب(س) نه گله ای دارند که سگ بخواهد و نه گلایه ای. آنها یاور می خواهند برای یاری دین خدا و نهضت عاشورا. سرباز می خواهند تا حرمت سرهای بر نیزه رفته را نگاه دارند. مرد میدان می خواهند تا در همیشه زمان میدان از مردان خالی نباشد. آزادگانی را می جویند که از ذلت دوری گزینند. شهید می خواهند تا هر روز بر مدار عاشورا بچرخد و هر زمین عطر کربلا داشته باشد. انسان می خواهند که خلیفه ا.. باشد، که یاور ثار ا.. باشد. هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) را فقط انسانها می توانند لبیک گو باشند.

گفته ها و نوشته هایی از جنس قرابت آدمیان با حیوانات با لعاب دروغ و پلشتی موجب وهن عزاداری هستند و در دنیای امروز کافی است روی اینترنت و شبکه های ماهواره ای رود – چنانکه قمه زنی رفت- و دشمنان اهل بیت صلا دهند که ببینید اینها چه موجوداتی هستند و تشیع چه مذهبی!

ما عاشق حسین(ع) هستیم و بر این باوریم که درمان همه دردهای فردی و اجتماعی را می شود در مکتب محرم و عاشورا یافت اما نه با کاهلی و سستی و صرفاً با ضجه و زاری. کربلایی شدن همت می خواهد. نام نویسی در سپاه حسین(ع) بصیرت می خواهد. ایمان می خواهد. برای حسینی شدن باید راه و رسمش را فرا گیریم. باید انسان شویم. حرفی خلاف آموزه های دین نزنیم و چهره منور شیعه را در منظر دیگران ملوث نکنیم.

کربلا را به پهنه همه زمین گسترانده اند و عاشورا را بر همه زمان پو شانده اند تا ما بی بهانه بهای حسینی شدن را بپردازیم. امید که در « کوچه های نجابت» رهروان راستینی باشیم شاید که « کوچه های استجابت» بن بست نشوند.

 




84/8/1
4:19 صبح

سوی خوان آسمانی کن شتاب

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: مذهب

  دیگر بار ضیافت نور گسترده گشت و باب بخشایش بیکران خداوندی بر بندگان گشوده. « رمضان » از راه رسید تا به آب توبه و انابت دلهای مجرمان بشوید و به آتش گرسنگی و تشنگی تنهای خاکیان بسوزاند و با ندای شورانگیز و نافذ « روزه» به دلها سرایت کند و مأمن پروردگار را از زنگار و تیرگیها بپیراید و پاک و آراسته گرداند.

  « رمضان » آمد آکنده از لحظه های ناب مناجات با حضرت محبوب و لذت انس با یار و شوق پرواز روح از زندان خاک به اوج عالم قدس و ملکوت؛ تا درون آدمی در چشمه زلال روزه پالایش یابد و پرتوافشانی انوار حق و حقیقت بر جان آدمیان وضوح بیشتری یابد.

  « رمضان » آمد با بوی احساس، بوی سحر، بوی قرآن، بوی عدل، بوی علی و بوی رستگاری.

  « رمضان» آمد با عمیق ترین مفهوم آزادی و آزادگی که همان رهایی است از بند هوا و هوس و امیال پست شیطانی.

  و « رمضان » این تنها مهمانی جادویی که با « منع » همراه است، آمد تا مسلمانان گونه ای دیگر از یکپارچگی، یکرنگی و اتحاد را به تمرین بنشینند.

  اینک زمانی است برای خودمانی تر شدن با خدا؛ وقتی برای حس گرمای ایمان، معرفت، عشق و سلوک در راه او ؛ فصلی برای سوز و گداز و گاهی برای قدرشناسی.

  کنون بر ماست که در این مهمانسرای الهی، رسم بندگی به جای آوریم و آموزه های انسانی این ایام را آویزه گوش داریم و فرصتهای کمیاب و نابش را برای انسان شدن دریابیم و به گفته سیدالساجدین (ع)  : « مبادا که روزهایش به غفلت ما شهادت دهند و شبهایش به سهل انگاری ما».

  اما چند چرا بر مسلمانی ما:

  مگر رمضان را همواره صفت « مبارک » همراهی نمی کند؟ مگر رمضان ماه ضیافت خداوندگاری با آن همه خصایص نیکو نیست؟ و مگر نه آنکه این ماه، برترین ماهها و روزها و شبهایش بهترین ایام است؟ پس چرا نمایش ظاهری ما ایرانیان مسلمان در این ماه، رخوت و سستی و خمودگی است؟ چرا در سایر بلاد اسلامی، به ویژه سنی نشینان میانه و غرب آسیا، رمضان به راستی ماه جشن و سور و سرور است که گویی به یقین به والاترین مهمانی عالم امکان فراخوانده شده اند، اما در ایران ما از این ایام نورانی بیشتر بوی غم و ماتم و سوگ استشمام می شود؟ آیا هیچ ناظر بیرونی باور می کند که این ماه را دوست داریم و از رسیدنش خرسندیم؟

  چرا رسانه های ما به ویژه صدا و سیما، پا از دایره تکرار برون نمی نهند تا برای یکبار هم که شده فارغ از مواعظ و نصایح سطحی و کم نفوذ، با نگاهی نو و از دریچه ای جذاب، منظری ستوده و درخور از « جشن رمضان » ترتیب دهند؟

  چرا خطبا و سخنوران ما در منابر و مساجد و همه تریبونهای فعال در این ماه به جای تکرار مکرر این عبارت که « خفتن در این ماه نیز عبادت است.» بر بیداری و آگاهی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هشدار نمی دهند؟

  چرا در این ماه پر فضیلت که تمامی کتب آسمانی و افضل آنان قرآن کریم در آن نزول یافته است، از ارزش صد چندان تحقیق و پژوهش و کسب دانش و معرفت سخن نمی گوییم؟

  چرا در این ماه پاک و گرانقدر که فرق دلاور مرد عرصه عدالت و دادگستری به خاطر شدت عدلش در محراب نماز شکافته گشت، به جای پیروی از آن ظلم ستیزی و دادپروری و بازخوانی سیره ناب او، همه این ماه پر نشاط و شعف را تنها به عزا و ماتم مولا تبدیل می کنیم؟

  چرا سنت نیکوی افطاری دادن را به دیگهای بزرگ شده از چشم و هم چشمی و ریا- و نه کاسه های کوچک اطعام مستمندان – بدل کرده ایم؟

  چرا برخی از ما با روزه داری در این ماه به جای درک آه گرسنگان و نداران و شکر به درگاه ایزد بر آنچه داریم، فرصت افطار تا سحر را به انباشتن شکم از طعام چنان مشغول می داریم که...؟

  نمی گویم ای کاش من و ما شرمنده و شرمسار نا مسلمانان و یا مسلمانان سایر بلاد نباشیم. اما ای کاش با چنین نحوه برخوردی با این ایام نیکو و فرخنده، شرمنده خود و خدای خود نگردیم!!



<      1   2   3