سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/4/30
1:42 عصر

شادمان از اجرا در سرزمین مادری

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: موسیقی

شادمان از اجرا در سرزمین مادری

مخاطبانش را که خرسند و خندان در برابرش تمام قد ایستاده بودند و تشویقش می‌کردند، دعوت به سکوت و نشستن کرد و پس از تعظیمی از سر احترام گفت: "خوشحالم که بار دیگر در سرزمینم و برای هموطنان عزیزم برنامه اجرا می‌کنم و امیدوارم لحظه‌های خاطره‌انگیزی از مجموع اجراها را برای شما رقم بزنیم".
شب نیمه شعبان بود و به دعوت دوستی فرصتی فراهم شده بود تا بار دیگر مهمان تالار وحدت باشیم و باز دقایقی در هوای موسیقی تنفس کنیم. شهرداد روحانی رهبری ارکستر سمفونیک تهران را برعهده داشت و آن شب موسیقی متن 12 فیلم نامدار تاریخ سینما را اجرا می‌کرد.
روحانی را همیشه در کنار "یانی" به یاد می‌آوردم. سال‌ها پیش بود که هنرنمایی رقابت‌گونه جوانی ویولن به دست در کنار زنی رنگین‌پوست در کنسرتی در آکروپولیس یونان، هیجان‌زده‌ام کرده بود و بعدها که دانستم آن جوان که رهبری ارکستر را هم برعهده داشته ایرانی است، سرشاز از نشاط و افتخار شدم.
و حالا، در روزهای ناخوشی که نامدار گرانقدری چون شجریان را برنمی‌تابند، ارجمند پرمایه‌ای چون ناظری را قدر نمی‌نهند، بسیاری از ناموران موسیقی این دیار ساز کوچیدن به دیار غربت کوک می‌کنند و...، بازگشت روحانی و دوامش در سمت رهبری ارکستر سمفونیک تهران مایه دلگرمی و شعف بود و حال خوشی داشتم از اینکه در برابر می‌دیدمش.
کاش این حال خوش با ما بماند و اربابان هنر را قدر نهیم و بر صدر نشانیم.
یادداشت‌های مرتبط پیشین:
یه کف مرتب!!   /    نوای خوش موسیقی




87/7/21
3:48 عصر

یه کف مرتب!!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، هنر، موسیقی

یه کف مرتب!!ناظری

شامگاه آدینه، توفیق رفیق شد تا با حضور در دانشگاه صنعتی شریف و کنسرت شوالیه آواز ایران –شهرام ناظری- از صدای گرم و اساطیری این آوازخوان کرمانشاهی بهره بریم.
صدای پر انرژی، لحن حماسی و آوای جسورانه و اثرگذار ناظری همراه با اشعار نغز و پرمغز مولوی، گاه خوشی فراهم ساخت تا بی اندیشه دغدغه های روزمره در هوای دیگری تنفس کنیم.
دارنده نشان لژیون دنور فرانسه، پیش از شروع آواز در نهایت خاکساری و بی ریایی به خوش و بش با حاضران پرداخت و با گام برداشتن در میان مهمانان، نفس به نفس آنان داد و با تواضع با هرکس که تمایلی داشت، عکس یادگاری گرفت.
در برخورد او نشانی از تکبر و غرور رایج هنرمندان دیده نمی شد و چنانکه پیش از این در یادداشت "نوای خوش موسیقی" اشاره داشتم، وزن و ارزش چنین بزرگانی را در کرنش مخاطبان و کف زدنهای حاضران می توان دریافت و طرفه آنکه هرچه اعتبار و القاب و جوایزشان فزونی می یابد، فروتنی شان بیش می شود.
خرسند بودم که حاضران به تمام قد ایستاده و برای دقایقی یکسره کف بر کف می کوبیدند و در اندیشه شدم که جز این چگونه می توان سپاسی را ارزانی اصحاب هنر و خرد و دانش ساخت؟
در این گمان بودم که ناظری هم می توانست همانند بسیاری از اهالی هنر ساکن دیار بیگانه شود. او هم می توانست مفتخر به تجربه، توانایی، استعداد و القابی که کسب کرده است، در ممالک دیگر ارج بیند و بر صدر نشیند. او هم می توانست مشکلاتی را که در ایران برای برپایی کنسرت وجود دارد، بهانه کوچ قرار دهد. او هم می توانست از نبود سالن استاندارد، دردسرهای اداری و مجوزی و هزار و یک مانع و مزاحم گلایه کند و برود. آنچنانکه بسیاری از جامعه هنرمندان، اندیشمندان، دانشمندان، ورزشکاران و... رفته اند.
اما او مانده است آنچنانکه بسیاری دیگر مانده اند و ما قدرشان را نمی دانیم و نمی شناسیم مگر آنکه به دیار باقی بشتابند و ما مرده پرستان آه و واویلا سر دهیم که چه گوهری از کف رفته است!!
ما ایرانی‌ها انگار مرده‌ پرستی‌ در رگ‌ و خونمان‌ است. تا بزرگ فرهیخته ای در میانمان است، رسانه ها کمتر به سراغش می روند. دولتمردان کمتر به دیدارشان می شتابند. معیشت او برایمان مهم نیست. بهره گیری از تجاربش را به پشیزی نمی خریم و این رسم روزگار ما ایرانیان شده است که در مرگ یکدیگر جمع شویم و از همین روست که ما را یا مرده خوار می پندارند یا مرده پرست! انگار این فرهنگی شده است که همگی به آن تن داده ایم و با آن انس گرفته ایم.
دیده اید که تشیع جناره هنرمندان در این سالها بسیار شلوغ شده است. یک شلوغی تامل برانگیز. اینها همان هنرمندانی هستند که در زمان حیات خود چنین جلال و شکوهی ندارند. برخی از آنها در سکوت، فقر، گوشه انزوا و یا در انواع بیمارها می میرند اما پس از مرگ، انبوهی از مردم به تشییع جنازه آنان سرازیر می شوند. طرفداران خیالی فراوانی از سجایای نادیده و ناشنیده آنان صحبت می کنند و گاهی خود را فامیل، آشنا یا بچه محلشان جا می زنند! و دولتمردان و متولیان امور نیز که می توانستند در زمان حیات آنها  با یک شاخه گل فایده‌ای فرهنگی را به بی فایدگی دسته گل چند ده هزارتومانی زمان مرگ آنها بیفزایند، اغلب در خوابند.
هر چند در سالهای اخیر حرکتهایی همچون برنامه "چهره‌های ‌ماندگار" –که البته بیشتر به‌ سمت‌ چهره‌های‌ دولتی‌ و حکومتی ‌می‌رود- برای‌ تجلیل‌ و تقدیر از پیشکسوتان ‌باب‌ شده است  اما ناگفته پیداست که کفاف انبوه بی مهری ها و فراموشی ها را نمی دهد.
مایی که با شنیدن درگذشت عالمی فرزانه یا هنرمندی فرهیخته، درکوی و برزن و رسانه های شنیداری و نوشتاری، حتی با آویزان کردن پلاکاردهایی از درختان و تیرهای برق شهرها، به ستایشش می پردازیم و هر یک به نوعی سوگوار شده و در غم جانگداز او پیام های بلند و کوتاه می دهیم، باید که برای‌فرار از این‌ وضع‌ آستین‌ها را بالا بزنیم .
پس تا همتی کشوری و همگانی، کمینه به احترام شوالیه آواز و ستاره موسیقی شرق، به تمام قد ایستادیم و تا او بر صحنه بود، کف زدیم.




86/10/9
11:57 صبح

نوای خوش موسیقی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، موسیقی

نوای خوش موسیقی موسیقی

دیشب توفیق رفیق ما شد تا در آیین پایانی جشنواره موسیقی فجر در تالار وحدت چند ساعتی را همنشین اهل هنر باشیم. خوش شبی بود ولی حیف که کوتاه گذشت که اگر دوام می داشت زمان بیشتری فارغ از دنیا و مافیها متصل به آرامش می شدیم.
الف) دیشب نکته های تأمل برانگیز فراوان بود اما آنچه بیش از همه مرا به درنگ ذهنی واداشت، گفته های مجری مراسم بود که ما را میراث دار فارابی و سعدی و حافظ می خواند و امیدوار بود که شعر و موسیقی فاخر ایران زمین درخور نام بزرگ ایران و ایرانیان پیشین باشد و به وادادگی در برابر برخی مکاتب کم مقدار غربی تن ندهد.
با خود در اندیشه شدم که وزیر ارشاد که بر ردیف نخست تالار شنونده این گفته ها بود چه تدبیری بر این ماجرا دارد؟ مگر نه اینکه هر روز، گذشته و میراث ما را به ثمن بخس می خرند و کاش بخرند که می ربایند و ما در خوابیم! مگر نه اینکه خلیج فارس را بی هویت می خواهند و نوروز را از آن هرکس جز ما؟ کشورهای خرد و ممالک نوپا گستاخانه به محاصره و مصادره میراث فرهنگ و تمدن کهن ما مشغولند. تاجیکها رودکی را از آن خود کرده اند و ترکها از مولوی نان می خورند. ابن سینا از امارات سر درآورده و مانی پیامبر و نقاش عراقی عنوان گرفته است و ما همچنان درخوابیم!
ب) جناب وزیر در سخنان خود گفت که اهل موسیقی نیست اما دوست دار اهالی موسیقی است و آنقدر از موسیقی سر رشته دارد که بداند کسی نباید در اجرای یک آهنگ خارج بزند و نتیجه گرفت که در آهنگ حرکت جامعه نیز کسی نباید خارج بزند. او معترف بود که ما در کشورمان موسیقی ناروا هم داریم و افزود که برآنیم تا چنین موسیقی مجال رشد نیابد و به پستوی زیرزمینها برود. اما پرسش من اینست که هر موسیقی زیرزمینی نارواست؟ و لزوماً خارج می نوازد؟ و آیا آنچه در جشنواره امسال با نام پاپ عرضه شد فاخر بود؟
پ) هنر خود را نشان می دهد و مشک آن بدون نیاز به گفتن عطار می بوید. دیشب برپا ایستادن ها، کف زدنها و ادای سپاس ها به بزرگانی چون لوریس چکناواریان، شهرام ناظری، حسین دهلوی و مجید انتظامی در جمعی که چهره های دولتی و یا بازاری موسیقی فراوان بودند، نشان داد که مردم سره از ناسره باز می شناسند و هنوز قامت در برابر هنر ناب خم می کنند. کاش قطار هنر ایران زمین هماره چنین سرنشینانی داشته باشد.
ت) آیا دعوت هرساله از چند گروه تکراری هندی و تاجیک و... تنها گواه بین المللی بودن جشنواره موسیقی ماست؟ موسیقی دنیا در همین ها خلاصه می شود؟ و در بخش داخلی چگونه باید به حراست از موسیقی محلی و مقامی پرداخت؟ شهرستانی های ما با امکانات اندک و نداشتن سالنهای موسیقی و ... چگونه قرار است حامل و نگهبان فرهنگ کهن ایرانی باشند؟ تا کی همه چیز در تهران؟
ث) در یکی از اجراهای دیشب خواننده گروه شعری را خواند که بس دلنشین و قابل تأمل بود:
خدایا از چه بنیان ستم ویران نمی گردد؟            مگر سیلی ز چشم اشکباری بر نمی خیزد؟!




86/7/6
8:45 صبح

این فصل را با من بخوان...

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، موسیقی

 این فصل را با من بخوان باقی فسانه است           این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است

دیشب در تالار وحدت از اجرای سوئیت سمفونی "این فصل را با من بخوان" به رهبری مجید انتظامی، حظ وافر و لذت کامل بردم.
این سمفونی که ترکیبی ازموسیقی و
حرکات نمایشی بود در واقع قصه ای را بر اساس برخی آثار انتظامی در حوزه دفاع مقدس بیان می کرد.
روایت با "روز واقعه" آغاز می‌شود و از "حماسه خرمشهر"، "از کرخه تا راین" و "بوی پیراهن یوسف"  می‌گذرد و به "آژانس شیشه‌ ای" و سرانجام "سمفونی ایثار" می‌رسد.

قطعات نمایشی این ارکستر به کارگردانی حسین پارسایی و بر اساس نوشتار محمد رحمانیان شکل گرفته است و مهتاب
نصیرپور راوی قصه‌های این فصل است.
کوزه، گل، گلوله، لت زدن‌های سوزناک زنان بادیه‌نشین، طبل زدن و شیمیایی شدن و درک غم حاج کاظم، خاطراتی از فیلم ها و سال‌هاست که با هر یک از موسیقی‌های ساخته‌ی انتظامی برای ما به نوستالژی تبدیل شده‌اند.
 این اجرا، شرح کاملی بود از
مظلومیت رزمندگان و درعین حال مبین جشنی برای شکوه پایداری.
اما چند حاشیه:
الف) یکی از مهمانان دیشب این اجرا، دکتر لنکرانی (وزیر بهداشت) بود و دیگری آقای بازیگر سینمای ایران (عزت ا... انتظامی). دیدار این دو و برخاستن از سر احترام آقای وزیر در برابر آقای بازیگر حرفهای بسیاری با خود داشت. تواضع سیاست و مدیریت در برابر هنر دیدنی بود و تحسین برانگیز. با خود در اندیشه بودم که روزگاری در این دیار اهالی موسیقی و نمایش، مطرب و عمله طرب انگاشته می شدند و از دونان اجتماع بودند و حالا بزرگند و هنرمند. مرحبا بر تلاش و زحمتی که پیران این قوم کشیده اند و بزرگا انتظامی و هم قطارانش که نام هنر را بلندآوازه کردند.
ب) مجید انتظامی که به تالار آمد، همه گروهش که پیش از او مستقر شده بودند با نظمی ارتشی چنان از جای برخاستند و گوش به فرمان او شدند که گویی یگانه فرمانده عرصه است و کف زدن ممتد حاضران شکوه ویژه ای به این صحنه می داد. انتظامی بازیگر را در این حال و نیز تا پایان اجرا رصد می کردم که در 86 سالگی با دیدن هنرنمایی انتظامی موسیقیدان چگونه شعفناک و خرسند به پسر می بالد. چنین پدری را چنان پسری باید و شاید.
پ) گفته اند که درخت هرچه پربار تر باشد، شاخه هایش به زمین نزدیک تر است و این افتادگی و تواضع در آقای بازیگر دیدنی بود. پسرکی می خواست با موبایل مادرش عکسی به یادگار از عزت سینمای ایران بگیرد و کاش می توانستم این صحنه را ثبت کنم که آقای بازیگر چه متواضعانه برای پسرک ژست می گیرد و آنقدر صبورانه در آن حالت می ماند تا پسرک ناوارد به عکسبرداری موفق شود و آخر هم نمی تواند و مادر به مددش می آید. این مهر و تواضع او را در نظرم بزرگتر کرد.
ت) دیشب فتح خرمشهر را بازخوانی کردیم. آزادی اسرایمان را. مظلومیت مردممان در 8 سال جنگ را. غربت سعیدها و حاج کاظم ها را و.... دیشب از موسیقی تأثیر پذیرفتم. گاه اشک به چشم آوردم و گاه احساس غرور کردم. دیشب دیدم که هنگام دیدن حرکات موزون و شنیدن موسیقی حماسی و شاد نیز می توان گریست!
ث) دیشب هم خدا را شکر کردم که ایرانیم.