سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/7/21
3:48 عصر

یه کف مرتب!!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، هنر، موسیقی

یه کف مرتب!!ناظری

شامگاه آدینه، توفیق رفیق شد تا با حضور در دانشگاه صنعتی شریف و کنسرت شوالیه آواز ایران –شهرام ناظری- از صدای گرم و اساطیری این آوازخوان کرمانشاهی بهره بریم.
صدای پر انرژی، لحن حماسی و آوای جسورانه و اثرگذار ناظری همراه با اشعار نغز و پرمغز مولوی، گاه خوشی فراهم ساخت تا بی اندیشه دغدغه های روزمره در هوای دیگری تنفس کنیم.
دارنده نشان لژیون دنور فرانسه، پیش از شروع آواز در نهایت خاکساری و بی ریایی به خوش و بش با حاضران پرداخت و با گام برداشتن در میان مهمانان، نفس به نفس آنان داد و با تواضع با هرکس که تمایلی داشت، عکس یادگاری گرفت.
در برخورد او نشانی از تکبر و غرور رایج هنرمندان دیده نمی شد و چنانکه پیش از این در یادداشت "نوای خوش موسیقی" اشاره داشتم، وزن و ارزش چنین بزرگانی را در کرنش مخاطبان و کف زدنهای حاضران می توان دریافت و طرفه آنکه هرچه اعتبار و القاب و جوایزشان فزونی می یابد، فروتنی شان بیش می شود.
خرسند بودم که حاضران به تمام قد ایستاده و برای دقایقی یکسره کف بر کف می کوبیدند و در اندیشه شدم که جز این چگونه می توان سپاسی را ارزانی اصحاب هنر و خرد و دانش ساخت؟
در این گمان بودم که ناظری هم می توانست همانند بسیاری از اهالی هنر ساکن دیار بیگانه شود. او هم می توانست مفتخر به تجربه، توانایی، استعداد و القابی که کسب کرده است، در ممالک دیگر ارج بیند و بر صدر نشیند. او هم می توانست مشکلاتی را که در ایران برای برپایی کنسرت وجود دارد، بهانه کوچ قرار دهد. او هم می توانست از نبود سالن استاندارد، دردسرهای اداری و مجوزی و هزار و یک مانع و مزاحم گلایه کند و برود. آنچنانکه بسیاری از جامعه هنرمندان، اندیشمندان، دانشمندان، ورزشکاران و... رفته اند.
اما او مانده است آنچنانکه بسیاری دیگر مانده اند و ما قدرشان را نمی دانیم و نمی شناسیم مگر آنکه به دیار باقی بشتابند و ما مرده پرستان آه و واویلا سر دهیم که چه گوهری از کف رفته است!!
ما ایرانی‌ها انگار مرده‌ پرستی‌ در رگ‌ و خونمان‌ است. تا بزرگ فرهیخته ای در میانمان است، رسانه ها کمتر به سراغش می روند. دولتمردان کمتر به دیدارشان می شتابند. معیشت او برایمان مهم نیست. بهره گیری از تجاربش را به پشیزی نمی خریم و این رسم روزگار ما ایرانیان شده است که در مرگ یکدیگر جمع شویم و از همین روست که ما را یا مرده خوار می پندارند یا مرده پرست! انگار این فرهنگی شده است که همگی به آن تن داده ایم و با آن انس گرفته ایم.
دیده اید که تشیع جناره هنرمندان در این سالها بسیار شلوغ شده است. یک شلوغی تامل برانگیز. اینها همان هنرمندانی هستند که در زمان حیات خود چنین جلال و شکوهی ندارند. برخی از آنها در سکوت، فقر، گوشه انزوا و یا در انواع بیمارها می میرند اما پس از مرگ، انبوهی از مردم به تشییع جنازه آنان سرازیر می شوند. طرفداران خیالی فراوانی از سجایای نادیده و ناشنیده آنان صحبت می کنند و گاهی خود را فامیل، آشنا یا بچه محلشان جا می زنند! و دولتمردان و متولیان امور نیز که می توانستند در زمان حیات آنها  با یک شاخه گل فایده‌ای فرهنگی را به بی فایدگی دسته گل چند ده هزارتومانی زمان مرگ آنها بیفزایند، اغلب در خوابند.
هر چند در سالهای اخیر حرکتهایی همچون برنامه "چهره‌های ‌ماندگار" –که البته بیشتر به‌ سمت‌ چهره‌های‌ دولتی‌ و حکومتی ‌می‌رود- برای‌ تجلیل‌ و تقدیر از پیشکسوتان ‌باب‌ شده است  اما ناگفته پیداست که کفاف انبوه بی مهری ها و فراموشی ها را نمی دهد.
مایی که با شنیدن درگذشت عالمی فرزانه یا هنرمندی فرهیخته، درکوی و برزن و رسانه های شنیداری و نوشتاری، حتی با آویزان کردن پلاکاردهایی از درختان و تیرهای برق شهرها، به ستایشش می پردازیم و هر یک به نوعی سوگوار شده و در غم جانگداز او پیام های بلند و کوتاه می دهیم، باید که برای‌فرار از این‌ وضع‌ آستین‌ها را بالا بزنیم .
پس تا همتی کشوری و همگانی، کمینه به احترام شوالیه آواز و ستاره موسیقی شرق، به تمام قد ایستادیم و تا او بر صحنه بود، کف زدیم.