سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/6/7
8:48 صبح

هنر تبلیغ

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، میراث فرهنگی

هنر تبلیغ
حاشیه نگاری دیگری بر بازدید از شانزدهمین نمایشگاه فرش دستباف

یکی از اندیشمندان وادی تبلیغات چنین گفته است:
ماهی روغن هزاران تخم می گذارد.
مرغ خانگی تنها یک تخم می گذارد.
ماهی روغن هرگز قدقد نمی کند که به شما بگوید چه کرده است از این رو ما به این ماهی توجه چندانی نداریم اما مرغ خانگی را تحسین می کنیم. همین کافی است تا نشان دهد که تبلیغ، تا چه اندازه اثربخش است.
ما در عرصه تبلیغات بسیار سهل انگار و ساده گیر هستیم. یا اصلاً به این جستار مهم توجهی نداریم و یا بی اندیشه و تدبیر از آن بهره می بریم. در نمایشگاه فرش تصاویری ناروا از عرضه و تبلیغ این کالای هنری کهن دیدم.
در غرفه ای دیدم که فرشها بی نظم و قاعده ای روی هم تلنبار شده بود و جوانی خوابیده بر زمین و سر نهاده بر فرشها به بازی با گوشی همراه خود مشغول بود و چنان غرق در آن که نمی دانست در اطرافش چه می گذرد و ذره ای در اندیشه جذب مشتری نبود.
غرفه های فراوانی را دیدم که به هنگام ظهر، نشسته بر فرشها راحت تر از منزل خود به صرف غذا مشغول بودند و چنان سفره پهن کرده که گویی به سورچرانی آمده اند نه عرضه کالا!
در غرفه ای پیرمردی را دیدم که در انتهای غرفه، لمیده بر فرشها از سیگار خود کام می گرفت و حس و حالی برای پاسخگویی به مشتریان نداشت.
بی توجهی به غرفه آرایی وعرضه زیبا و جذاب کالاها یک سوی ماجراست و بی خیالی نسبت به شیوه تعامل با مشتری سوی دیگر آن.
تبلیغ برای فروش این کالای ملی ما که سهم بزرگی در میان صادرات غیرنفتی دارد، در این نمایشگاه خلاصه شده بود در چاپ کارت ویزیت، چند بروشور نه چندان جذاب برای برخی غرفه ها، انگشت شماری بنر و تابلوی تبلیغاتی و دعوت به بازدید از غرفه هایی محدود با رادیوی نمایشگاه و تنها همین!
خدای را شکر که عمده خریداران خارجی حاضر در نمایشگاه مترجم به همراه داشتند و گرنه حال و روز فروشندگان تماشایی بود.
گفتنی در این وادی بسیار است اما بر آنم تا در نوشتارهای این وبلاگ برای رعایت ایجاز و اختصار (که سفارش دوستان است) تنها به طرح مساله و زدن جرقه بپردازم. باقی با شما.




86/5/28
9:1 صبح

همراه با سینما و نمایش

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، سینما

همراه با سینما و نمایش
چند روز گذشته کمی با عالم هنر مأنوس بودم. به ویژه با تماشای فیلمهای سینمایی «آخرین وسوسه مسیح»، «قاعده بازی» و «روز سوم» و همینطور نمایش «رویه و آستر».
«آخرین وسوسه مسیح» را که بر اساس رمانی از نیکوس کازانتزاکیس ساخته شده است، پیشترها دیده بودم و تماشای دوباره پس از چند سال فرصت بهتری بود برای تعمق بیشتر و لذت بردن افزونتر از زیبایی های آن. به ویژه تصویر برداری فوق العاده آن که هر فریم به تنهایی عکسی زیبا و هنرمندانه است و این زیبایی با همراهی موسیقی جذاب پیتر گابریل با حال و هوای شرقی فزونتر می شود.
«قاعده بازی» هم فیلمی کمدی است که این روزها روی پرده است. احمدرضا معتمدی را پیش از این با فیلمهای «زشت و زیبا» و «دیوانه از قفس پرید» می شناختم. همچنین سالها قبل در کاشان و پشت صحنه فیلم زشت و زیبا، گفت و گویی با او داشتم که سراسر گله و شکایت از سینمای ایران، آدمهای آن و امکانات اندکش بود. اما این آخرین ساخته او آن هم با انبوهی از چهره های مشهور سینما و تلویزیون همچون اکبر عبدی، علیرضا خمسه، سعید پورصمیمی، داریوش ارجمند، جمشید هاشم پور و...چنگی به دل نمی زند و یک کمدی ضعیف و معمولی است که چیز تازه ای به همراه ندارد.
«رویه و آستر» هم نمایشی طنز است که در این شبها در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه می رود. کاری از حسن وارسته که در قالب یک حکایت تاریخی با استفاده از چاشنی های طنز امروزی و مدد گرفتن از اندکی سیاه بازی، مخاطب را به خنده وامی دارد. چاشنی هایی همچون استفاده از بلوتوث، پناهندگی به غرب و جراحی زیبایی در سده های ماضی!
تنها دلیل من برای دیدن این نمایش، بازی دوستم مجید امیری در نقش سلطان گلشن و پادشاه خاقان بود که به خوبی از پس آن برآمده بود. هرچند این نمایش به تیغ ممیزی گرفتار آمده و اندکی مثله شده است اما باز هم می تواند در عین ایجاد فضایی شاد و مفرح، برخی پیامهای خود را منتقل سازد.
و اما «روز سوم». نمی خواهم از فیلم بگویم چرا که خود به خوبی از خود دفاع می کند و جایزه های کسب کرده اش در جشنواره فجر هم گواه این مدعاست. اما مگر می شود از حماسه رادمردان ایرانی سخن نگفت؟ مگر می شود از غیرت شیران دلاور ایران زمین نگفت؟ مگر می توان در اندیشه رشادتها و مقاومت صبورانه ایرانیان نبود؟ مگر می توان آن همه فداکاریها و جانبازیها را فراموش کرد؟ مگر می توان مبارزه با دستان خالی و دلهای لبریز از ایمان را از یاد برد؟ مگر می توان آن اتحاد و صمیمیت مثال زدنی را به بایگانی تاریخ سپرد؟
یادمان نرود که مقاومت کردیم. غیرت ایرانی و اسلامی اجازه نداد که ناموسمان به دست غیر بیفتد. همت جوانانمان از وجب وجب خاک میهن دفاع کرد. روز سوم هم بهانه ای است برای یادآوری آن سالهای حماسه و افتخار. یادش به خیر.




86/5/3
10:41 صبح

پرده نقره ای با تار و پودی از فرش

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، سینما

 فرش ایرانی بر پرده نقره ای

      سال گذشته تار و پودی از جنس سینما به همت مرکز ملی فرش ایران و بنیاد سینمایی فارابی در هم تنیده شد تا « فرش ایرانی » شکل بگیرد. فیلمی که 15 کارگردان بنام این دیار در نقش بافنده آن ظاهر شدند و محصول این تلاش پس از نمایش در جشنواره فیلم فجر و نیز اکران در فستیوال کن در فرانسه، به زودی بر پرده سینماهای کشور نقش خواهد بست.

      چند باری فرصت دست داد تا به تماشای این فیلم بنشینم. فیلمها چندان درخور نام بزرگ این کارگردانان نبودند و انتظار از این نامداران بیش از این بود. به تعبیر علی معلم کاش زنده یاد علی حاتمی می بود تا آنگونه که باید به فرش دستباف ایران ادای دین می کرد. اما به هر روی ساخت این مجموعه کاری ارزنده بود و باید به دست اندرکاران آن دست مریزاد گفت.

      جالب دیدم که شرح مختصری از این فیلمهای مستند را با خوانندگان این وبلاگ باز گویم:

      رضا میرکریمی تهیه کننده این پروژه سینمایی درباره این تولید چنین نوشته است:
     «گفته شده فرش ترکیب همگون و کامل همه هنرهای ایرانیان به شکلی موزون و ماندگار است. فرش قراردادی است نانوشته بین آداب و سنن مردمان با باورها و عقایدشان و آن حلقه نامریی است که خلق جدا افتاده از خالق را به یاد بهشت جاویدان می اندازد.
     می گویند زمانی همه هویت ایرانی در هنرهایش متجلی بود. بافته ها، پخته ها، سروده ها، نواخته ها و ساخته هایش به حقیقتی واحد رهنمون می کرد و اکنون فرش به تنهایی و جه صبورانه همه آن شکوه و عظمت را در خلوت خانه هایمان میراث داری می کند.
     می گوییم سینما این مدرنترین دستاورد هنری انسان به ضیافت کریمانه فرش ایرانی آمده تا روح پر تلاطم و سر گشته اش مشاهده کند، بنوشد و دمی بیاساید و شاید رویای شیرینی ببیند از آنچه که داشتیم و آنچه بودیم.»

     این فیلم 15 قسمتی جدا از ارزشهای مفهومی و معنوی که در خود دارد، از یک ویژگی مهم دیگر نیز سود می برد؛ اینکه کارگردانها آثار خود را به گونه ای تولید کردند که به هیچ وجه شبیه هم نیست و در عین حال سبک خاص هر فیلمساز به خوبی در فیلم نمایان است و مخاطب می تواند به فراخور نگاه و شرایط ذهنی خود با هریک از این آثار احساس نزدیکی کند و حضور سازنده اش را نیز لمس نماید.     این ویژگی در جلب نگاه مخاطبان خارجی که این کارگردانها را می شناسند و علاقه مند به آشنایی با آثار سینماگران ایرانی هستند، نقش بسیار مؤثری دارد.

     فرش اول: بهروز افخمی می نویسد: «فرش ایرانی، جهانی ظریف و سراسر تخیل، تکرار درخت و نهر و شکوفه، جهانی آرمانی و برگرفته از روح ایرانی است.» او در فیلم « فرش عشایری» زندگی عشایر فرشباف را به تصویر می کشد و بر فعالیت یکی از صادرکنندگان موفق این فرشها در بازارهای جهانی تکیه دارد.

     فرش دوم: طراحی و بافت فرش سه بعدی سردر مسجد امام اصفهان و ادعای جوانی جویای نام مبنی بر اینکه این فرش تولید اوست، بهانه ای می شود تا رخشان بنی اعتماد با سفر به اصفهان به تصویربرداری از این محصول ارزشمند بپردازذ و در فیلم « فرش سه بعدی»، دغدغه ها و نگرانی های تولید کنندگان این اثر را ترسیم کند.

     این اپیزود مستند گونه یکی از اثر گذارترین بخشهای این مجموعه است که عظمت فرش ایرانی و در عین حال مظلومیت بافندگان آنرا به تصویر کشیده است.

     فرش سوم: بهرام بیضایی در فیلم خود که به شعر شبیه است و به نمادهای کهن موجود در فرش های ایرانی اشاره می کند ، علایق و دغدغه های اسطوره ای خود را پیاده کرده است. او با تأکید بر نقش درخت سخنگو و انتخاب افکتهای صوتی مناسب که شبیه خواندن نیایشهای کهن است، «قالی سخنگو» را تصویر کرده است.

     فرش چهارم: فرش در کنار همه ارزشهای فرهنگی، هنری و کاربردی خود همواره اندوخته و سرمایه ای در خور توجه به شمار می آید که جعفر پناهی با نیم نگاهی به سایر ارزشهای فرش، در فیلم « گره گشایی» بر نقش سرمایه ای آن تأکید کرده است.

     پناهی در یادداشت خود بر فیلم چنین نوشته است : «هزاران گره ای که امروز بر تار و پود فرش زده می شود، شاید فردا گره گشای زندگی باشد.»

     فرش پنجم: کمال تبریزی در « فرش زمین» بیش از هر چیز تصاویری جذاب و محصور کننده از فرش عرضه می کند. او با نگاهی به نقش و نگارهای فرش ایرانی به مسأله توجه طراحان و بافندگان فرش به محیط اطرافشان می پردازد و بر روحیه طبیعت گرای هنرمندان این سرزمین تأکید دارد.

     فرش ششم: در فیلم کوتاه « تار و پود»، سیف ا... داد رابطه عاطفی و سرخوردگی یک عقب افتاده ذهنی و میل او به سوختن عکس رقیب را به تصویر می کشد و این بهانه ای می شود تا بگوید که جنایتهای چنگیز و مغولان همه شماره شده است اما از به آتش کشیدن فرشهای ایرانی از سوی آنان ذکری در میان نیست!

     فرش هفتم: مجتبی راعی به میان بختیاری ها رفته و با بهانه قراردادن یک باور قدیمی در میان بافندگان فرش در فیلم « فرمایش آقا سید رضا»، تصویرگر نماهای زیبا و به یاد ماندنی شده است.

     راعی می نویسد: « فرش ایرانی ترجمه فرهنگ، موسیقی و جغرافیای ایران است به تمامی زبانهای جهان»

     فرش هشتم: داستان معروف « شازده کوچولو» اثر اگزو پری این بار در دستان نقش پرداز نورالدین زرین کلک حکایت دیگری یافته است. پدر پویا نمایی ایران در « قالی جادو»، قالیچه پرنده ای را  همراه و همسفر شازده کوچولو کرده و با کمک رؤیا و خیال، سیاره کوچک او را هم با نقش و نگار زیبای فرش ایرانی مفروش می کند.

فیلمساز چنین نوشته است : «گفته اند « قالی جادو» آدم را به سیاحت جهان می برد؛ اما بهتر این است که بگوییم این «جادوی قالی» است که آدم را به سیاحتی تمام نشدنی در خود می برد.»

     فرش نهم: خسرو سینایی مستند خود را با این عبارت آغاز می کند : « فرش، پیوند هنرمندانه ایرانیان با طبیعت ، زندگی ، باورها و تاریخ است.» او در « فرش ، اسب ، ترکمن» به میان ترکمنها رفته و تصاویری بدیع و چشم نواز خلق کرده است.

     فرش دهم: بهمن فرمان آرا در « فرش و زندگی» با تأکید بر تابلوی « تالار آیینه» کمال الملک که شاه قاجار و فرش زیر پایش را در کاخ گلستان به تصویر می کشد، گذرا و نمادین مراحل زیست انسان از تولد تا مرگ را به روی فرش روایت کرده و اعلام می کند که: ما می آییم و می رویم فقط هنر است که می ماند.

     فرش یازدهم: عباس کیارستمی در « کجاست جای رسیدن» با انتخاب فرشی که آنرا درخت زندگی نامیده است، موسیقی را به یاری فراخوانده و با حرکت دوربین به روی نقوش فرش و ابیاتی که در حاشیه آن نقش بسته است، پیام رسان این نکته است که گلها و درختان ترسیم شده در فرش ایرانی الهام گرفته از طبیعت هستند.

     فرش دوازدهم: مجید مجیدی در« دست آفرینی هدیه دوست»، با تصاویری زیبا و بدیع، پیرمردی را به تصویرکشیده است که قالیچه ای را برای دوستی به همراه آورده است و بیننده را در چند پلان با رویاهای کوتاه پیرمرد در دنیای زیبایی های فرش همراه می سازد و فیلم با پرندگانی به پایان می رسد که بر بوستان خوش نقش و نگار فرش آرام می گیرند.

     فرش سیزدهم: ناآشنایی دخترکی با دوربین فیلمبرداری، ایده مناسبی در ذهن رضا میرکریمی آورده است تا در فیلم « خاطره، خاطره،...» دوربین تنها به ثبت و ضبط تصاویر فرشهای خانه ای در یزد بپردازد و فرش به سوژه اصلی فیلم بدل شود.

     فرش چهاردهم: داریوش مهرجویی در « فرشته و فرش»، دختری بازمانده از زلزله بم را به تصویر می کشد که در خانه ای بزرگ ، تنها بر فرش کوچک و یکصد ساله آسایش می یابد و زندگی اش را بر فرش دوام می بخشد و گویی فرش به سان روح و همزاد دختر است.

     فرش پانزدهم: در فیلم «کپی برابر اصل نیست» رضا کیانیان در نقش واسطه ای از سوی رقبای فرش ایران به کاشان آمده است تا استادی ایرانی را برای تولید فرش به چین ببرد که با هنرمندی محمدرضا هنرمند ، تلنگری بر ذهن او و تماشاگر زده می شود که کپی هرگز برابر اصل نیست و فرش ایرانی بی همتا و یگانه است.

     هنرمند در یادداشت خود چنین نوشته است :« سینگرسارجنت نقاش معروف آمریکایی گفته است که تمام نقاشی های دوره تجدد (رنسانس) ایتالیا ارزش یک تخته فرش ایرانی را ندارد!»



84/8/6
1:47 عصر

معجزه ای در تلویزیون

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، سینما

رسانه ملی ما به رغم صرف هزینه های هنگفت و نجومی، بازدهی مطلوبی در هیچ یک از زمینه هایی که آنرا آیینه جامعه و دانشگاهی بزرگ و فرهنگ ساز معرفی نماید ندارد و در هر یک از حوزه های گوناگون مرتبط با این جعبه جادو می توان دردنامه هایی عریض و طویل نوشت.

بر آن نیستم که در این سطور به ضعفها و کاستی های سیما بپردازم اما تنها اشارتی دارم بر یکی از آثار ارزشمندی که هر از گاهی از لا به لای آثار هجو، سطحی و بی ارزش سر برون می کنند. این روزها ایام سوگواری امیر مؤمنان را سپری کردیم و باز هم برای چندمین سال متوالی سریال امام علی(ع) و نماهای زیبای آن بود که به مدد متولیان رسانه ملی آمده بود؛ همچنانکه سالهاست که فیلم محمد رسول ا.. تنها آثر تصویری مطلوب برای مبعث و میلاد و یا وفات پیامبر(ص) است و از این دست بسیار می توان اشارت کرد.

در سال 1375 که مجموعه امام علی(ع) به کارگردانی میر باقری از سیما پخش شد، حجم انبوهی از انتقادات به سوی او سرازیر شد و من به عنوان یکی از کسانی که از این مجموعه لذت می بردم بر آن شدم تا به سهم خودم به پاسخگویی انتقادات بر آیم که حاصل آن یادداشتی بود که در بهمن ماه 75 در هفته نامه توس به چاپ رسید.

اینک مناسب دیدم تا با دیدن چندین باره بخشهایی از این مجموعه در این روزها به بازخوانی آن یادداشت بپردازم که در پی می آید( هر چند که با گذشت زمان ایرادهایی که آن روز بر این مجموعه گرفته می شد، امروز مضحک به نظر می آید):

 معجزه ای در تلویزیون

  متن و گفتاری روان و جذاب، نقش آفرینی های زیبا و به یاد ماندنی، چهره آرایی قابل باور و فیلمبرداری خوب و یکدست، مجموعهای تحسین برانگیز به نام امام علی(ع) فراهم آورده است که آبرویی برای صدا و سیما به حساب می آید. این مجموعه بر خلاف سایر سریالهای نازل و بی محتوای تلویزیون، مجموعه ای است که می توان با اشتیاق به تماشایش نشست و لذت برد و آموخت.

  میرباقری با جسارت و شجاعت با دوری جستن از تشتت، حرافی و جلوه گری کاراکترهای بیهوده و دور از واقعیت، مسؤولیت توضیح و تصویر زندگی ابرمردی را بر عهده گرفته است که در تاریخ شیعه و همه مسلمانان اسطوره است و در کنه ضمیر همه آنها که به او اعتقادی دارند، مظهر مردانگی، فتوت، شجاعت، پاکی و نور است.

  میرباقری بدون هیچ الگوی معتبر و بهینه قبلی پا بر لبه تیغ نهاد و توانست در سینمای مذهبی تجربه ای نو را (با همه ضعفهای احتمالی) به ظهور برساند. اما هیاهوی جنجالگرانی حرفه ای که کارشان شجاعت ستانی و تهورزدایی است و همانها که به قول دکتر سروش« خشک مغزان تنگ نظری هستند که هر چه را در حوزه بصیرت کور خودشان نگنجد از دایره وجود بیرون می رانند» بر سر او نیز فرود آمد.

  تنگ نظران می گویند چرا سریال از اواخر خلافت عثمان شروع می شود و به پیش از آن نمی پردازد؟ این امر دلیل روشنی دارد؛ چرا که حضرت علی(ع) قبل از خلافت به دلایل معلوم 25 سال در حاشیه حکومت ماندند و اگر مسایل سیاسی آن دوران در سریال بررسی می شد، آنگاه اختلافهای مکتبی، وحدت بین شیعه و سنی موجود در جامعه را خدشه دار می کرد و اگر زندگی خصوصی آن حضرت به نمایش در می آمد، اثری بی هویت و فاقد ارزش می شد. زیرا تصویر ایشان و چند عضو از خانواده شان امکان پخش نداشت. بنابراین کارگردان با هوشیاری داستان را از هنگام خلافت عثمان آغاز می کند تا دلایل قتل او و به خلافت رسیدن مولا را نشان دهد.

  تنگ نظران می گویند چرا در این مجموعه قطام نقش کلیدی دارد و زیاده از حد به او پرداخته شده است؟ واضح است که او باید یکی از مهره های اصلی داستان باشد چرا که او نیز فرمان به قتل حضرت می دهد. وقتی قرار است زنی بر خلاف فطرت خود فرمان شمشیر زدن بر معصومیت و مظلومیت را بدهد، باید نشان داده شود که او در چه شرایطی تربیت شده است. مادر ندارد و در نتیجه بار عاطفی بسیاری را از دست داده است. از دیگر سو پدری متعصب دارد که واجبات شمشیر را به او می آموزد و در این شرایط است که هویت زنانگی او مخدوش می شود و مرتکب چنین جنایتی می شود.

  تنگ نظران می گویند چرا دست حضرت را در حال وصله زدن کفش نشان داده اند؟ باید گفت مگر نشان دادن دست آن بزرگوار چه اشکالی دارد؟ مگر قناعت و فروتنی یکی از ابعاد شخصیت مولایمان نبوده است؟ باید چنین تصویری هم به نمایش در آید تا بدانیم همان دستی که در میدان جنگ، انیس ذوالفقار و برآورنده خیبر است، در اوج تواضع وصله بر کفش می زند.

  تنگ نظران می گویند چرا مال اشتر را با آن گریم و آن یال و کوپال متفرعن و منفی نشان داده اند؟ می گویم شما چه انتظاری داشتید؟ اگر مالک اشتر هم مانند ولید شوخی می کرد و راحت و بی دردسر به هر کاری دست می زد، آیا صدای اعتراضتان به هفت آسمان بر نمی خواست؟ متأسفانه این انتظار جامعه است که شخصیتهای مثبت حتماً باید شق و رق راه بروند و شعار بدهند؛ در حالیکه شخصیتی منفی ( مانند ولید یا عمروعاص) آزاد است و محدودیتی ندارد. اگر متلکی بگوید هیچ بیننده ای ناراحت نمی شود و کارگردان اجازه دارد به همه زوایای زندگی خصوصی او وارد شود، ارتباط او با محارمش را نشان دهد و همه ابعاد وجودی او برای ما قابل لمس استو ولی در مورد ابوذر یا مالک کارگردان چنین اجازه ای را ندارد. پس با این محدودیتها چه انتظاری از وی دارید؟

  تنگ نظران می گویند بسیاری از قضایای سریال برخلاف آنچه تاکنون شنیده ایم است. در این مورد هم خوشبختانه منابع استفاده شده که کتب معتبری نزد شیعه و سنی بودند معرفی شد تا جلوی سخنان مغرضانه ای که شنیده ها و ذهنیتهای پیش ساخته و عوامانه خود را واقعی می پنداشتند گرفته شود.

  تنگ نظران می گویند چرا علی(ع) محور اصلی داستان نبود؟ باید گفت میرباقری با توجه به محدودیتهایی که در نمایش تصویر ایشان، حسنین(ع)، عثمان و عایشه داشت، با زیرکی و با دیدی هنرمندانه به حواشی امر و باز پرداخت جبهه مقابل پرداخت تا با شناخت باطل، قداست جناح حق بهتر بیان شود. واضح است که منطقی نیست اگر دشمنان امام را آدمهای ذلیل و ضعیفی بدانیم چرا که از ارزش امام می کاهد ولی هر قدر دشمنی با حضرت امیر(ع) دشمنی محکم، عمیق و قدرتمندتری باشد، عظمت مولا بیشتر منتقل می شود.

  اقرار می کنم که دلایلی که مطرح شد پاسخهایی به سلیقه نگارنده بود به خشک مغزانی که از جسارت و نوآوری ناراحت می شوند و ممکن است سازندگان مجموعه هزار و یک دلیل دیگر بر ساخته خود داشته باشند.

 




<      1   2   3