سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/1/14
3:50 عصر

دشمن شناسی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سیاست، جامعه، تاریخ

در سالهای دانشجویی نشریه ای داشتیم که همت بسیاری از یاران و دوستان مایه دوام و پایایی آن بود و جریده ای بود مفتخر به دریافت جوایزی که مهمترین آن اشتیاق دانشجویان بدان بود. بر آنم تا هر از گاهی که فرصتی دست دهد در کنار یادداشتهای امروزین، برخی از نوشتارهای خود در آن نشریه سراسر خاطره را - شاید با اندکی بازنویسی - در این وبلاگ بیاورم ؛ تا خدا چه خواهد.

مطلب زیر بخشی از سرمقاله چهارمین شماره آن است.

 دشمن شناسی:

وقتی پدران ما به میدان مبارزه گام می نهادند، دشمن شناخته شده و مشخص بود. دشمن شکل « شاه» را داشت و از نگاه هیچ کس نمی توانست بگریزد. وقتی فریاد « مرگ بر شاه» بلند بود، همه می دانستند که « دیکتاتوری»، « ارتجاع»، « استعمار»، « استبداد»، « استحمار»، و هر زندان و بند و دیوار و مانعی را دشنام می دهند.

می گفتند « مرگ بر شاه» و می دانستند که شاه به عنوان یک فرد نیست بلکه به عنوان یک سیستم و نظام جنایت و خیانت است که هدف حمله قرار گرفته است و از این رو بود که به کاباره ها، بانکها و مراکز فساد و قدرت حمله می شد.

آن روزها دشمن، شناخته شده تر از آن بود که بتواند پنهان شود و ایرانیان، گرمتر و پر شورتر از آن بودند که مته به خشخاش بگذارند و حرفها و شعارها را به بوته نقد بگذارند و به « خودی و غیر خودی» بیندیشند و هموطنانشان را به « شهروندان درجه یک و دو» تقسیم کنند.

آن روزها در قلب ملت، « ایران» می تپید و در چشمهای ملت « اسلام» شعله می کشید و « دشمن»، هر ان کسی بود که بیرون از دایره ایران و اسلام، خصم دیده و دل ما بود و در نشانه خشم انقلابی مردم می نشست. و بدینسان، دشمن که روشنای شگفت نگاه و قدرت عظیم دلهای خلق را دید، از تخت به زیر آمد و از دایره شناخت ملت بیرون رفت و در امواج خروشان و پرجوش پدران و مادرانمان گم شد.

پس از آن بود که دشمن تکثیر و هر لحظه در وجود یکی از همین ملت پناه گرفت. و چنین شد که پاره ای از مردمان این دیار دشمن اصلی را فراموش کردند و در یکدیگر آویختند و به جان هم افتادند و همرزمان و همصداهای دیروز خود را به چشم کینه نگریستند و این نبرد بود تا آنکه باز همگی نیروی دشمن شناسی خود را بر « صدام» متمرکز کردند و « رژیم بعث» نماد دشمن و باند ابرقدرت استعمارگری شد که در پشت سر خود داشت.

با خاموش شدن آتش جنگ و کنار رفتن دشمن بغدادی، باز دشمن در میان خودمان تکثیر شد و به چشم ظن و گمان به هم نگریستیم. باز در پرونده های مغشوش و نا مطمئن این و آن، نقاط تیره را پیدا کرده و فریاد کرده و می کنیم و باز همان همرزمان دیروز و همصداهای گذشته را به چشم کینه می نگریم.

حقیقت ای است که همه ما به نوعی گناهکاریم. و مگر نه اینکه تنها پیامبران و معصومان می توانند از عصمت و پاکی بگویند؟

این یکی آمریکایی است، آن یکی انحصارطلب است، سومی دست نشانده صهیونیسم است، چهارمی دیکتاتور است، پنجمی مزدور بیگانه است، دیگری به مقدسات توهین می کند، فلانی از گروه فشار است، آن دیگری علیه امنیت ملی سخن می گوید، و ...

نه! نه! حقیقت این است که همه آنها گناهکارند. همه ما گناهکاریم. هریک از ما بخشی از وجود دشمن را با خود داریم که در ما تکثیر شده است. هیچکدام ما معصوم نیستیم. همه مقصریم همه!

اکنون، آنکه نمی سازد، آنکه نمی کوشد، آنکه به کنجی نشسته و فقط آیه یأس می خواند، آنکه سعید امامی وار تیغ کشیده و در خلق افتاده است، آنکه مجوز شرعی قتل صادر می کند، آنکه خشونت را تبلیغ و ترویج می کند، آنکه اسلام و ملیت را در تقابل و تضاد با هم نشان می دهد، آنکه هموطنانش را درجه بندی می کند، آنکه قانون را بر نمی تابد، آنکه با اراده مردم می ستیزد، آنکه خادمان خلق را یاری نمی رساند، آنکه فردای ایرانیان را ملعبه سیاست بازیهای کودکانه و کوتاه اندیشانه خود می کند، آنکه مطبوعات را ورق پاره های اجنبی پرست می داند، آنکه قانون را با توجه به مصلحت امروز خود و همپالکی هایش می نویسد، آنکه کشور را به سوی بی ثباتی و نا امنی می کشاند، آنکه ایران را نمی تپد و اسلام را نمی درخشد، آنکه .... پاره ای از شاه است. بخشی از دشمن است و تکه ای از استعمار، استثمار و استکبار.

ایران تشنه آبادانی و اقتدار است و اسلام در مسیر رویشی جهانی. پس برماست که در یک جهاد همگانی، هریک شاه درونی خویش را نابود سازیم و خود دشمنمان را سرنگون کنیم تا در فضای همدلی و همراهی به سوی فردایی بهتر برای ایران اسلامی گام برداریم.

ایدون باد.