شجاعی که تیغ در نیام داشت
ما شیعیان ایرانی پیشوایان خود را به درستی و تمامی نشناخته ایم. کتابهایمان مذهبی است، آموزشهایمان دینی است، مجالسمان مذهبی است، صدا و سیمایمان دم از اهل بیت (ع) می زند، همه چیزمان رنگ و بوی ولایت دارد اما اگر از زندگی و سیره آن بزرگان مورد پرسش قرار گیریم، وامی مانیم و شاید جز چند برش محدود و منقطع از برخی از ایشان چیزی برای گفتن نداشته باشیم.
در گفت و گو از امام اولین، شاید شکافته شدن فرقش در محراب عبادت را خوب بدانیم اما چرایی و چگونگی مبارزه اش با ناکثین و مارقین و قاسطین را آگاهی نداریم. اگر ما را از بانوی دو عالم بپرسند، نشناختن آرامگاه کالبدش را خوب می شناسیم اما مرام و مسلکش را آشنا نیستیم. نوبت به فرزند بزرگوارشان که برسد شاید مسوم شدن و تیرباران شدن پیکر پاکش را بدانیم اما چرایی صلح او و اقتضای زمانه اش را نمی دانیم. درباره حسین (ع) هم که بیش از همه نقل محافل ماست، شاید بتوانیم لحظه لحظه تاسوعا و عاشورا و رخدادهای قتلگاه را ترسیم کنیم اما دوام او بر صلح با معاویه به سان برادر و شیوه و مرامش را حس و لمس نکرده ایم.
از یاد نمی برم که وقتی کودکی کودکستانی بودم، در شعری که برای آشنایی با امامان به ما می آموختند، در وصف امام چهارمین می گفتیم "زین العابدین بیمار" و آنچه در ذهن ما کودکان جای می گرفت، امامی بود که اول تا به آخر در بستر بیماری بوده و هیچ کاری از او بر نمی آمده است!
سخن به درازا نمی کشانم اما اکنون که قصد کردم از مولود شهر رمضان، امام حسن مجتبی (ع) بنویسم، به یاد آوردم که چقدر آموزشهای ما در این وادی ضعیف است.
بر آن نیستم تا به واکاوی حیات آن بزرگ پیشوا بپردازم که نه آگاهم و نه توانا بر این منظور، اما تنها می خواهم به یک ویژگی امام دومین که شجاعت اوست اشاره کنم.
در هنگامه ای که جز چکاچک شمشیرها و شیهه اسبان و فریاد مردان جنگی، خوانشی از زندگی نبود و در میان قومی که به جای انسانیت و تقوا به شمشیر خود فخر می فروختند و تهور و بی باکی را ارزش می دانستند و چونان تیغهای آخته ای بی نیام بودند، او شجاعت نشان داد.
شجاعت سخن گفتن و شمشیر در نیام کردن که این در نیام کردن شمشیرهای برهنه، شجاعت بیشتری می خواست تا تیغ کشیدن از نیام.
تیغ کشیدن، قهرمان شدن در پی داشت و عکس آن بدنامی چنانکه حتی کسی از صحابه او را "مذل المومنین" خواند.
کریم اهل بیت (ع)، جنگ بی حاصل در باران مکر و خدعه و تندباد فتنه و نامردی را به صلحی حق نما و فریب شکن تبدیل کرد و چنان حسابگرانه در برابر هر کنش معاویه واکنشی نشان داد که چهره آل امیه سیاه شد. چه در آن روزگار و چه تا به امروز.
رسالت او شکیبایی، صبر و تن دادن به صلحی بود که مصالح شریعت را فراهم می آورد. او ماند تا در آن شهر آشوب تزویر و تباهی، بی اندیشه به میان دژخیمان نتازد و بیهوده خون یاران خالص تشیع را در قربانگاه امویان بر زمین نریزد. او آرامش پیش از توفان بود و مقدمه قیام حسین (ع).
او هابیلی بود و هابیلی همیشه درد کشیده است. همیشه در جدال با دردآوران و فرومایگان بوده است. همیشه چوب خورده است. با صراحت و صداقت زیسته و مظلومانه به قربانگاه رفته است. او در زمانه ای که خشکی، بی آبی و پژمردگی انسانیت در پهنه گسترده ای از ریگزارهای بی حد و مرز که حیات را در کام خود فرو می برد، بروز و ظهور داشت، حد اعلای بردباری بود و شجاعتی گرانسنگ از خود به نمایش گذارد.
شهر رمضان بر ما مبارک. ماهی فرخنده که "انزلت فیه القرآن". حضور سبز مولود شهر رمضان نیز بر ما مبارک.