رسانه به سان مخدر
فردا روز خبرنگار است. روز آینه های اجتماع، نورافکن های جامعه، بیدارگران و هشیارسازان افکار عمومی، ذهنهای کاوشگر و تیزبین توده ها و....
این روزها جای جای کشور پر است از آیین های تجلیل از خبرنگاران و تمجیدهای عجیب و غریب از آنها که نه دیروز از این حرفها خبری بود و نه فردا از این سخنان در ذهن حتی گوینده آن اثری باقی خواهد ماند! می گویند و می گذرند تا این مناسبت را هم پاس داشته باشند! سازمانها و ادارات خبرنگار را فرامی خوانند و شاید هدیه ای همراهش کنند که معنای آن نه سپاس، که تقاضا برای همراهی بیشتر و نقد کمتر است و یا پوشش خبری بهتر اندک کاری که می کنند! این مسوول و آن مقام به تجلیل و تقدیر از خبرنگار می پردازند حال آنکه بیشتر نگاهی ابزاری به او دارند و او را اهرمی برای پیشرفت، وجیه المله شدن، کسب رای در انتخابهای آتی، ترفیع گرفتن و...می پندارند.
سخن کوتاه کنم که پیش از این در یادداشت "ما روزنامه نگاریم" در باب این مناسبت نوشته ام اما مایلم در نقدی درون گروهی با دوستان خبرنگار خودم به بیان یک دغدغه بپردازم: نقش تخدیرگر رسانه.
سوار بر اتوبوس، درون تاکسی، توی صف نان، در یک مهمانی و هرجایی که چند نفری از مردم به هم سخنی مشغول باشند، خواه ناخواه رشته گفتار به مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه کشیده می شود و می بینید که پیر و جوان، باسواد و بی سواد همگی در نقش کارشناسانی متبحر و کارآزموده به اظهارنظر می پردازند. نقدهایی روا و ناروا درباره بی تدبیری ها، نا به سامانی های جامعه، تنگی معیشت مردم، پارتی بازی ها و زد و بندها، آشفتگی وضعیت فرهنگی، تصمیم گیریهای یک شبه، و... مطرح می شود و همگی سر به تأسف تکان می دهند.
بیننده ثالثی اگر شاهد ماجرا باشد، می پندارد این همه دانایی چرا به عملی منتهی نمی شود و چرا اصلاح صورت نمی پذیرد؟! این شهروندان آگاه پس چگونه مطیع تصمیمهای مدیرانی هستند که این همه انتقاد به آنها وارد است؟!
بخش اعظمی از پاسخ در فرار از "دردسر" نهفته است. ما حاضریم در محافل خصوصی و حتی جمعهای محدود عمومی نق بزنیم اما از هزینه های انتقاد رسمی و آشکار گریزانیم. غر می زنیم اما از اعتراض مدنی روی بر می تابیم.
اما در این نوشتار می خواهم به بخش دیگری از پاسخ اشاره ای کنم که همانا نقش تخدیری رسانه هاست. رسانه ها در این نقش ناهنجار خود، "آگاهی" را جایگزین "عمل" می کنند. "میل به دانستن"، جای "تمایل به عمل کردن" را می گیرد. "دانش" به جای "کنش" می نشیند.
رسانه ها انبوهی از اطلاعات را بر سر مخاطبان می ریزند. در نتیجه شهروندان آگاه و مطلع بوده و همچنان با علاقه اخبار را از مجاری گوناگون پیگیری می کنند و در برابر این انباشت اطلاعات به رضایت و خشنودی می رسند. فرد مطلع می شود و چون یک معتاد به مواد مخدر، همیشه به دنبال آخرین خبرها می رود و با خبریافتن های مکرر به احساس کاذب ایمنی و سرخوشی می رسد. بی حالی، رخوت، خمودگی، بی تحرکی و انفعال سیاسی و اجتماعی حاصل چنین تخدیری است.
شهروندان بر این گمان قرار می گیرند که این آگاهی در همه جامعه حضور دارد پس لابد شخص، گروه، حزب و یا سازمانی دست به کار خواهد شد و مشکل را رفع خواهد کرد. می پندارند وقتی همه مردم معضلات جامعه را می شناسند، مگر می شود مسوولان ندانند؟! مگر ممکن است که احزاب و نهادهای مملکتی ندانند؟! و بر همین پایه خود سرشار از خشنودی دانستن، میلی به عمل ندارند و راکد می شوند. اینگونه است که انفعال، جای فعالیت را می گیرد و نقش عمده این رویداد را رسانه های هشیارساز و آگاهی بخش موجب شده اند!
برای کاهش نقش تخدیرگر رسانه ها چه باید کرد؟