• وبلاگ : جنبش (واژه واژه حرف دل)
  • يادداشت : پريشان حالي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    رفته بوديم رستوران. خيلي وقت پيش. بچه بودم. آن زمان خب وضع مردم به بدي حالا نبود. حداقل دل خوشي بود و منحني اي بر لب شبيه لبخند. از در رستوران که بيرون آمديم، يک فقير که مي دانست کجا بنشيند، دقيقا جايي که بيشترين دز احساسات را تحريک کند به سمتمان آمد. پدرم مطابق معمول کمکي کرد و گذشتيم. اما يادم نمي رود وقتي پشت سرمان گفت، انشاالله هميشه سير باشيد.
    ياد ان روز افتادم. کاش مطلبي هم بنويسي در باره خيل بيکاران تحصيل کرده آن هم از خانواده هاي متوسط که تنها جز درسي که خوانده اند پشتوانه اي ندارند. من از اين چيزها بلد نيستم خوب بنويسم.