سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/1/21
8:15 صبح

با قطار به سوی ونیز

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

با قطار به سوی ونیز

یادداشت‌های پراکنده از دیدار با کشور چکمه پوش (بامداد روز سوم)

شامگاه روز دوم سفر تا نیمه شب به ارتباط اینترنتی و ارسال اخبار و تصاویر افتتاحیه نمایشگاه به تهران گذشت و بامداد روز سوم باید راهی ونیز می شدیم.
قطار نقش اصلی ترین وسیله حمل و نقل بین شهری را در ایتالیا برعهده دارد و وقتی به همراه آقای میرمهدی به ایستگاه راه آهن ورونا رسیدیم، گروه های مختلف کارمندان، کارگران و دانشجویان در آمد و شد بودند. چند باجه برای دریافت بلیت به شیوه الکترونیکی و با کارت های اعتباری وجود داشت و افراد مسن و یا کم دانش تر از باجه های دیگری بلیت را به شیوه دستی تهیه می کردند.
با آقای میرفخرایی (مسوول دفتر همکاری های تجاری و فرهنگی ایران و ایتالیا) که پیشتر بلیت برایمان تهیه کرده و تا راه آهن همراهیمان کرده بود وداع کردیم و در یک بامداد سرد پاییزی و پیش از آنکه آفتاب رخ بنماید سوار قطاری شدیم که از میلان راهی ونیز بود و ما در میانه راه مسافرش بودیم.
قطارها برای اتصال شهرهای مختلف ایتالیا به یکدیگر و حتی به دیگر شهرهای اروپا پرتعداد و در سرعت های مختلف و با بهای بلیت متفاوت در گذرند. قطاری که ما را به ونیز می رساند، یورو استار سریع السیر بود و برای رفت و برگشت بهایی 40 یورویی داشت.
در واگن شماره 7 به گپ و گفت با آقای میرمهدی و سیاحت مناظر بیرون سرگرم بودم که به ایستگاه شهر وینچنزا رسیدیم و جوانی ایرانی (رحمتی) به ما پیوست تا راهنمایمان در ونیز باشد. می گفت چندسالی است که به همراه برادرش برای کار به ایتالیا آمده و حالا در وینچنزا به کار آهن سرگرم است.
مناظر بیرونی ترکیبی بود از کوه، دشت، درخت، کارخانه و گرافیتی های متعددی که بر دیوارها رخ می نمود و یادآوری می کرد که ایتالیا کشور گرافیتی است. مناظر درونی هم عبارت بود از مسافرانی که برخی هنوز در چرت بامدادی بودند، شماری که لپ تاپی بر میز مقابلشان نهاده و با آن سرگرم بودند، گروهی که به گپ و گفت با هم مشغول بودند و تعداد پرشمارتری که کتابی در دست غرق در مطالعه بودند.
یکی از نکات جالبی که در این قطارسواری با آن مواجه شدم این بود که نه در ایستگاه راه آهن ورونا و نه در طول سفر و نه در ایستگاه مقصد کسی یا دستگاهی برای کنترل بلیت نبود و اگر بدون خرید بلیت هم سوار بر این قطار شده بودیم، باز به مقصد می رسیدیم. (البته رحمتی گفت که گاه به صورت تصادفی این کنترل صورت می پذیرد و اثبات تخلف برابر خواهد بود با نشان دار شدن گذرنامه و تا مدتی باید قید اخذ ویزا از کشورهای اروپایی را زد!).
نکته جالب دیگر ورود دختران خردسال و زنانی به واگن بود که مشابه همتایان ایرانی خود که در ایستگاه های پلیس بین راه و یا توقفگاه های اتوبوس ها سوار شده و ادعیه یا قرآنی را در برابر مسافران می نهند و طلب پول می کنند، اینان نیز برگه هایی را که عباراتی ایتالیایی روی آنها درج شده بود روی میز مقابلمان نهاده و تا انتهای واگن رفتند و در مسیر بازگشت طلب پول می کردند! (که البته خیلی زود از سوی مهماندار واگن عذر اینان که رحمتی "کولی" می خواندشان خواسته شد).
پس از یک ساعت قطارسواری، به ونیز رسیدیم. بزرگترین شهر بدون خودرو دنیا!