سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/5/30
8:44 صبح

نگاهی به جامعه آمریکی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

نگاهی به جامعه آمریکی

یادداشت‌های پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه ( پسین روز دوم)

تا به هتل بازگردیم، ساعت 4 پسین سه‌شنبه شده بود و هنوز ناهار نخورده بودیم. باز هم سراغ شعبه‌ای از مک‌دونالد رفتیم که نزدیک‌ترین گزینه بود و چیپس‌های ترد و نازک سیب‌زمینی‌اش طعم ویژه‌ای داشت.
پس از صرف ناهاری که به عصرانه می‌مانست به اتفاق همسرم پیاده به سمت خیابان حمراء راه افتادیم تا زمان را برای دیدن چیزهای تازه و آموزه‌های نو از کف ندهیم.
این‌بار مسیری تازه را برگزیدیم تا با کوچه پس کوچه‌ها و بافت خیابان‌های فرعی شمال‌غرب بیروت بیشتر آشنا شویم. در کنار دیواره‌های سنگی و بافت عربی خیابان‌های آن منطقه، دو عنصر حضور پررنگی داشت: یکی فروشگاه‌ها و دیگری بانک‌ها.
در بیروت بانک‌های خصوصی و خارجی پرشماری سرگرم فعالیت هستند و جای جای شهر می‌توان شعبه‌های آنها را در ساختمان‌هایی بزرگ و زیبا با معماری‌هایی خاص دید که اغلب از پیکره‌ها و مجسمه‌های گوناگونی در فضای ورودی خود بهره می‌برند.
در مسیر تازه از کناره بیمارستان آمریکایی بیروت گذر کردیم و نیز از کنار یک مرکز پزشکی اطفال که به مهد کودک شبیه بود. با دیوارهایی رنگارنگ همراه با نقاشی‌های کودکانه و وسایل بازی در حیاط آن. 
خیابان‌های آن منطقه از شمال‌غربی بیروت، نام‌های آمریکایی زیاد به چشم می‌خورد و شاخص‌ترین بنای آنجا که مساحت گسترده‌ای را نیز اشغال کرده است، ساختمان قدیمی دانشگاه آمریکایی  (American University of Beirut) است. جامعه آمریکی
این دانشگاه در سال 1866 میلادی راه‌اندازی شده وعمر حدود 145 سال آن قدمتی دو برابر دانشگاه تهران را به رخ می‌کشد. نامداران فراوانی در جهان عرب از دانش‌آموختگان این دانشگاه بوده‌اند و از ایران ما هم چهره‌هایی چون پروفسور حسابی و امیرعباس هویدا در این مرکز آموزشی دانش آموخته اند.
تمرکز این دانشگاه بر زبان انگلیسی است و گفته می‌شود دانشجویان فارغ از جنس، مذهب، وضع اقتصادی و گرایش‌های سیاسی می‌توانند در آن به تحصیل علم بپردازند و این گونه‌گونی دانشجویان را با گذری ساده از خیابان‌های اطراف آن می‌توان دریافت.
با آن‌که بیروت فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگونی را در خود جای داده‌است، تمرکز این تنوع و گوناگونی در حوالی دانشگاه AUB که خود به آن جامعه آمریکی می‌گویند نمود بیشتری دارد. در محوطه دانشگاه –که یک‌بار به لطف نگهبان توانستم سرکی به آن بکشم- و در خیابان‌ها، کتاب‌فروشی‌ها، کافی‌نت‌ها و کافی‌شاپ‌های اطراف می‌توان جوانان دانشجو را با رنگ و ن‍ژادهای گونه‌گون و نوع پوشش متفاوت دید که گرد هم آمده‌اند.
در این دانشگاه حدود 7 هزار دانشجو به فراگیری دانش –از پزشکی تا علوم انسانی- سرگرمند و بافت تاریخی و قدمت بسیار آن در کنار همزیستی آرام دانشجویانی از ملل و مذاهب مختلف ناخودآگاه قلقلکت می‌دهد که به ادامه تحصیل در این دانشگاه فکر کنی!
با گذر از جامعه آمریکی به فروشگاه‌های الحمراء رسیدیم و این بار برای ارضای حس کنجکاوی هم که شده صرفاً به سراغ مارک‌ها و برندهای نامدار رفتیم. فروشگاه‌هایی بزرگ، چند طبقه و شیک با دکوراسیون‌هایی جذاب که مجذوبت می‌کند و کالاهایی با قیمت‌های گزاف که به بیرون می‌راندت! و البته وسوسه امان نداد و یکی دو رخت و لباس از زمره برندها خریداری کردیم.
در مسیر بازگشت از یکی از اغذیه‌فروشی‌های مجاور دانشگاه شاور دجاج خریدیم. همین که از مرد فروشنده درباره حلال بودن گوشت‌ها پرسیدم گفت: ایرانی هستید؟! و سر صحبت باز شد. از اهالی سوریه بود و در این فروشگاه شاگردی می‌کرد. اظهار ارادت عجیبی به ایرانیان داشت و وسواس درباره حلال بودن خوراکی‌ها را ویژه ایرانیان می‌دانست!
شامگاه باز هم آرامش ساحل مدیترانه ما را به قدم زدن در کنار دریا فراخواند.