سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/9/18
9:56 صبح

اندر باب کارخانه فرش دستباف چینی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته:

اندر باب کارخانه فرش دستباف چینی

یادداشتهای پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (روز هفتم)

چینی ها در چندساله گذشته هر بار به بهانه و ترفندی نگذاشته بودند هیأت ایرانی سری به کارگاه های تولید فرش دستبافشان بزند. چینی ها رقیب ایرانی ها هستند و فضای روانی سنگینی مبنی بر قدرتمند بودن این رقیب و ورود فرش های دستباف ارزان قیمتش به کشور ما ایجاد شده است.
باید هر طور شده از نزدیک می دیدیم که چینی ها چگونه و در چه شرایطی فرش تولید می کنند و تولیداتشان چه اندازه تنوع و گوناگونی دارد و آیا به آنچه در نمایشگاه به نمایش درآورده اند محدود می شود یا فرش های ناب تری برای مشتریان ویژه نیز دارند.
میزبان چینی ما که هم کارخانه عظیم فرش ماشینی داشت و هم مجتمع تولید فرش دستباف در شهرهای مختلف چین، باز هم به سراغ مکر و ترفند رفته بود. از آن ماشین های "بنز سیاه شاسی بلند" –به قول شخصی نامدار- به استقبال ما فرستاده بود با راهنمایی که گفت: برنامه این است که اول کارخانه فرش ماشینی را ببینیم و بعد از کارخانه فرش دستباف بازدید کنیم و سپس به محل نمایشگاه برگردیم.
رییس مرکز ملی فرش ایران مصرانه خواست تا ترتیب برنامه جابه جا شود و آقای رضایی هم شروع به چانه زنی کرد. میزبان ناخرسند از این تغییر بود و تمایل داشت آنقدر در کارخانه فرش ماشینی اتلاف زمان داشته باشیم تا به آن یکی کارگاه نرسیم و همچنان تولید فرش دستباف چین برای ما رازی سر به مهر بماند.
سرانجام میزبان چاره ای جز کوتاه آمدن ندید و راهی جایی در 50 کیلومتری شینینگ شدیم. به محل کارخانه که رسیدیم، در منطقه ای کوهپایه ای، فضایی پهن و وسیع در برابرمان بود که جای جای آن سوله هایی برپا شده بود که فضای سبز زیبا و دلنشینی گرد آنها را فرا گرفته بود.
از سالن طراحی و نقشه کشی شروع کردیم و حیران شدیم. محیطی بود در حد و قواره مهمترین کارگاه های فرش ایرانی. طراحانشان همه با لباس یکسان و منظم مشغول به کار بودند. طراحی به سه شکل به انجام می رسید. یا طرحی جدید را قلم می زدند، یا روی میز نور خم شده و از طرح های پیشین و فرش های قدیمی الگو برمی داشتند و برخی نیز سرگرم طراحی با رایانه بودند. کاغذهای لوله شده طراحی هم به صورت انبوه در محفظه هایی جا گرفته بود.
سالن بافت هم جذابیت های خود را داشت. در شیوه چله کشی و بافتشان دقیق شدم و تفاوت آنها با دستبافته های خودمان را فهرست کردم. با وجود اکراه و بی میلی میزبانان و راهنمایان، پرس و جوی ما درباره وضعیت معیشتی قالیبافان، بیمه، تسهیلات رفاهی، شرایط بازنشستگی و... ادامه داشت و ناگزیر تند تند به یادداشت کردن این موارد مشغول بودم.
البته عکس هم فراوان گرفتم. هرچند بر بسیاری از ستون ها و دیوارهای سالن ها تابلوی عکسبرداری ممنوع نصب شده بود اما خود را به نادانی زدم و عکس های بسیاری گرفتم. مگر این فرصت قرار بود چند بار در اختیار ایران قرار بگیرد که در یک مرکز رسمی تولید فرش دستباف رقیب خود حضور بیابد؟! فقط کوشش داشتم به زشتی کاری که می کنم توجهی نداشته باشم!
سخت کوشی و نظم نیروهای شاغل در کارگاه شگفت آور بود. حتی سر بلند نمی کردند که ببینند این کیست که مدام نور فلاش دوربین را در چشمانشان می اندازد؟! در همه مدتی که در سالن ها در گردش و بازدید بودیم، نه با یکدیگر صحبتی می کردند و نه به دیدن ما سرگرم می شدند و نه هر کار دیگری. فقط سر در کار خود داشتند. خواه چله کش بودند یا بافنده، طراح بودند یا رفوگر.
در انتهای یکی از سالن ها، دار فلزی بزرگی قرار گرفته بود و تصویری از فرشی بزرگ که عده زیادی در حال لوله کردن آن بودند بر دیوار کنار آن نصب شده بود. راهنما گفت که این بزرگترین فرش دنیاست که در همین کارگاه تولید شده است!
این دیگر خیلی بی انصافی بود که معروف ترین رکورد ایران را هم به نام خود ثبت کنند. حتی اگر فرض کنیم که فرش کهن بهارستان هم افسانه بوده است، فرش 4500 مترمربعی ایران که مسجدی در عمان را مفروش کرده و فرش 6000 مترمربعی دیگری که همین دو سال پیش ایران برای مفروش کردن مسجدی در ابوظبی تولید کرد، بی رقیب و بی همتا هستند و هیچ کشوری نمی تواند به همین آسانی این رکورد را از دست ما خارج کند.
اما آنقدر که برای تولید بزرگترین کیک و ماکارونی و کتلت تبلیغ می کنیم، برای این فرش های بزرگ پارچه و بی مانند تبلیغ نکرده ایم و عجیب نیست که چینی ها به راحتی در برابر چشمان ما اعلام کنند که تولیدکننده بزرگترین فرش دنیایند!