سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/9/26
8:52 صبح

میراث خورانی که ماییم...

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هویت، تمدن، میراث فرهنگی، تاریخ

میراث خورانی که ماییم...

آغاز این هفته را در تبریز بودم. فرصتی دست داد تا در بازار قدیمی این شهر قدم زنم و بوی قدمت و کهنوشی و سنت را استشمام کنم. اما در کنار همه زیبایی هایی که دیدم، حسرتی تلخ بر سینه ام نشست.
ساخت و سازهایی بی ریشه و دم دستی در بطن تیمچه ها و سراهای بازار، چهره این یادگار کهن را رنجور ساخته است. در میانه یک حیاط یا سرای قدیمی، دکانهایی را می بینی که بی ذوق و تدبیری علم شده اند تا بر رخسار زیبا و قدیمی بازار ناخن بکشند. یخچال کهن و دیرپای بازار، نمایی جز مخروبه و زباله دانی ندارد. به راحتی در بافتی قدیمی و اصیل، سازه هایی جدید را می بینی که همچون وصله ای ناجور، محیط را بدمنظره ساخته اند.
و بدتر از همه بازارها و پاساژهای جدیدی است که دیوار به دیوار بازار قدیمی در حال احداث است و هیچ اندیشه مدبرانه ای را نمی توان در این ساخت و سازها دخیل دانست. بازارهای جدیدی در حریم این میراث کهن بنا می شوند که نخستین ثمره آن تعرض به یادگار دیرین و لطمه به اصالت آن است و جالب آنکه دیگر بازارهای جدیدی که در سالهای پیش در کنار بازار قدیمی ساخته شده اند، خالی و سوت و کورند! و تو متحیر می مانی که چه ضرورتی است برای این ساخت و سازهای تازه و آسیب رسان وقتی که قبلی ها بی مشتری هستند؟!
و باز داغ دلم تازه شد.
ایران ویج، سرزمین مردم پاک نژاد، میهن آریاییان و مزداپرستان، دیار خرد و اهورا، گاهواره یکتاپرستی و تمدن که عمر جهان بر او گذشته و خاطره هزاره ها را با خود به همراه دارد، امروز چه تلخ نامهربانی های ما را تحمل می کند!
جیرفت پس از شش هزار سال خاموشی، این سالها سر از بالش مخملین خاک برآورده تا از تمدنی کهن خبر دهد. سیلک با سفالینه های چند هزارساله خود، کهنوشی ایران زمین را فریاد می کند. شوش، پاسارگاد، شهر سوخته، هگمتانه و... دیرینگی این خاک و این تمدن را اعلام می کنند و ما ساکنان سرزمین پارسیان و پارسایان، در خوابیم و غافل!
انگار به بی خبری از خود عادت کرده ایم. دوست تر می داریم که خود را نفی کنیم و این غفلت تا آنجاست که دیگران آمده اند و صاحب تاریخ ما شده اند!
از همین روست که امروز هر که از راه می رسد، تکه ای از میراث فرهنگی و معنوی ما را به نام خود می خواند.
بی جهت نیست که امروزه اندک اندک نامی جعلی برای خلیج فارس بر نقشه های مهمترین مراکز علمی و فرهنگی دنیا نقش می بندد. اعراب، ابن سینا، ابوریحان و فارابی و بسیاری از دانشمندان ما را در مجامع بین المللی به عنوان مشاهیر عرب معرفی می کنند و دنیا هم می پذیرد!
میراث سرزمین اهورا به راحتی به تاراج می رود و ما برای این میراث کهن ارزشی قایل نیستیم. به بی احترامی ها اعتراضی نمی کنیم. به خیانتها و چپاولها تسلیم شده ایم. به بی تدبیری ها و نزدیک بینی ها عادت کرده ایم. به پاس نداشتن مفاخر و مواریث خود خو گرفته ایم.
چه بد امانت دارانی هستیم ما!!




86/7/24
9:18 صبح

ریشه ها در باد

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، میراث فرهنگی

ریشه ها در باد

چند سالی پیش از این در رادیو استادی داشتیم که عاشق قناتهای ایران بود. در هر جلسه و به هر مناسبتی حرف قناتها را پیش می کشید و با تعصب و غیرت خاصی این سازه های کهن بشری را ستایش می کرد و به پیشینیان درود می فرستاد.
استاد ما می گفت قناتهای ایران را به جرأت می توان در میان عجایب چندگانه دنیا جای داد. می گفت جالب است که سیل، قنات را تخریب می کند و از طرفی اگر سیلی در کار نباشد، قنات کارآیی خود را از دست می دهد. می گفت در شمارشی که سال 42 صورت گرفت، تنها دشتهای ایران دارای 18000 قنات دایر بود که طول این حفاریهای انسانی برابر با فاصله زمین تا کره ماه است. استاد ما بانگ بر می داشت که: خوشا و شگفتا ایرانیان که فاصله زمین تا ماه را بارها در زیر زمین پیموده اند!
چند روز پیش گذارمان به جزیره کیش افتاد و سری هم به "کاریز" زدیم که به شهر زیرزمینی شهره شده است. با قدم زدن در دالانهای کاریز گفته های استاد را بازخوانی می کردم و گریزی جز تحسین عظمت پیشینیان نداشتم.
اما آنچه بهانه گفتن از قناتها شد، تلنگری بود که راهنمای کاریز بر ذهن ما می زد. راهنمایمان جوانی افغان از اهالی هرات با مادری ایرانی بود که در افغانستان باستانشناسی خوانده بود. دردمندانه و دلسوزانه از عربهای حاشیه خلیج فارس می گفت که بدون داشتن تمدن کهن و فرهنگ باستانی، امروز گردشگران را مجذوب خود می سازند. با تأسف از غفلت و خواب زدگی پارسیان و ایرانیان می گفت که داشته هایشان را ارج نمی نهند و شیفته غربزدگی عربها شده اند. مرا به یاد بیتی از مولانا می انداخت که:
در زمین دیگران خانه مکن           کار خود کن کار بیگانه مکن
جوان افغان افسوس می خورد و با اشاره به تختهایی که برای برپایی سفره خانه سنتی در کاریز بود، زبان به طعن گشوده بود که گردشگر باید محو تماشای این دالانها و این اختراع بزرگ ایرانی شود نه آنکه به چای و قلیان شیفته قنات شود! در گوشه ای از کاریز، مجسمه ها و عروسکهای بی ریشه چینی برای فروش گذاشته شده بود که قرار است غرفه فروش باشد و در برابر تمسخر آن جوان افغان چیزی برای گفتن نداشتیم که آخر چرا؟ اگر هم قرار به فروش باشد، چرا صنایع دستی اصیل خودمان نباشد؟
وای آن دریا که موجش کم تپید       گوهر خود را ز غواصان خرید




86/6/7
8:48 صبح

هنر تبلیغ

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، میراث فرهنگی

هنر تبلیغ
حاشیه نگاری دیگری بر بازدید از شانزدهمین نمایشگاه فرش دستباف

یکی از اندیشمندان وادی تبلیغات چنین گفته است:
ماهی روغن هزاران تخم می گذارد.
مرغ خانگی تنها یک تخم می گذارد.
ماهی روغن هرگز قدقد نمی کند که به شما بگوید چه کرده است از این رو ما به این ماهی توجه چندانی نداریم اما مرغ خانگی را تحسین می کنیم. همین کافی است تا نشان دهد که تبلیغ، تا چه اندازه اثربخش است.
ما در عرصه تبلیغات بسیار سهل انگار و ساده گیر هستیم. یا اصلاً به این جستار مهم توجهی نداریم و یا بی اندیشه و تدبیر از آن بهره می بریم. در نمایشگاه فرش تصاویری ناروا از عرضه و تبلیغ این کالای هنری کهن دیدم.
در غرفه ای دیدم که فرشها بی نظم و قاعده ای روی هم تلنبار شده بود و جوانی خوابیده بر زمین و سر نهاده بر فرشها به بازی با گوشی همراه خود مشغول بود و چنان غرق در آن که نمی دانست در اطرافش چه می گذرد و ذره ای در اندیشه جذب مشتری نبود.
غرفه های فراوانی را دیدم که به هنگام ظهر، نشسته بر فرشها راحت تر از منزل خود به صرف غذا مشغول بودند و چنان سفره پهن کرده که گویی به سورچرانی آمده اند نه عرضه کالا!
در غرفه ای پیرمردی را دیدم که در انتهای غرفه، لمیده بر فرشها از سیگار خود کام می گرفت و حس و حالی برای پاسخگویی به مشتریان نداشت.
بی توجهی به غرفه آرایی وعرضه زیبا و جذاب کالاها یک سوی ماجراست و بی خیالی نسبت به شیوه تعامل با مشتری سوی دیگر آن.
تبلیغ برای فروش این کالای ملی ما که سهم بزرگی در میان صادرات غیرنفتی دارد، در این نمایشگاه خلاصه شده بود در چاپ کارت ویزیت، چند بروشور نه چندان جذاب برای برخی غرفه ها، انگشت شماری بنر و تابلوی تبلیغاتی و دعوت به بازدید از غرفه هایی محدود با رادیوی نمایشگاه و تنها همین!
خدای را شکر که عمده خریداران خارجی حاضر در نمایشگاه مترجم به همراه داشتند و گرنه حال و روز فروشندگان تماشایی بود.
گفتنی در این وادی بسیار است اما بر آنم تا در نوشتارهای این وبلاگ برای رعایت ایجاز و اختصار (که سفارش دوستان است) تنها به طرح مساله و زدن جرقه بپردازم. باقی با شما.




84/8/3
2:20 عصر

تاراج فرهنگ و هویت

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، هویت، تمدن، میراث فرهنگی، تاریخ

   در خبرها آمده بود که تاجیکستان، آذربایجان و ترکیه غزلیات حافظ شیرازی، کلیات عبید زاکانی و برخی از آثار ابن سینا را در فهرست خاطره های جهانی یونسکو به ثبت رسانده اند.

   دفتر خاطرات جهانی یونسکو که با هدف ثبت و نگهداری آثار و اسناد مکتوب تشکیل شده است، از سال 1992 تا کنون از میان آثار و گنجینه های مکتوب ملل، آثاری را که دارای ارزشهای جهانی هستند با هدف نگهداری دقیق آنها، محافظت در برابر فرسودگی و فراموشی و اقدام در راستای انتشار و معرفی بیشتر آنها و نیز به منظور توجه و احترام به تنوع جمعیتی، زبانها و فرهنگها به ثبت رسانده است و اینک می شنویم که 3 تن از مفاخر نامدار ایران زمین از سوی دیگر کشورها به یونسکو معرفی  شده اند.

   این خبر را اضافه کنید به پیشنهاد " سال جهانی مولانا" از سوی ترکیه – که اصلاً در غرب او را به نام " رومی" می شناسند- و دیگر تاراجهای آشکار و عیان از خزانه و ذخایر فرهنگی و علمی ایران زمین که در مقابل چشمان خواب زده مسؤولان ما صورت می پذیرد و اگر به همین شیوه ادامه یابد، تعجبی ندارد اگر فردا و فرداها بشنویم که مثلاً دکتر حسابی، نیما یوشیج، سهراب سپهری و ... را هم کسی ایرانی نداند. هیچ تعجبی ندارد.

   از فردوسی ایرانی تر که نداریم. آیا جز اینست که همین تاجیکها بیش از ما برایش سرمایه گزاری کرده اند، فیلم ساخته اند، کنگره بر پا کرده اند و بزرگش می شمارند و ما سالهاست حتی برای اینکه بتوانیم دستی به سر و روی آرامگاه او بکشیم، چشم به راه داریم و دل به امید تا شاید از سرریز بودجه ها ریالی هم برای او به تصویب برسد؟ ( در یادروز حکیم توس به آرامگاهش رفته بودم که کاش نمی رفتم. دریغ از شور و نشاطی و دریغ از کمترین عنایتی از سوی زمامداران فرهنگ کشور و نیز این احوال را بر مزار عطار، خیام، کمال الملک، اخوان ثالث، سهراب سپهری، محتشم کاشانی و ... هم دیده ام.)

   همین چندی پیش شاهد بودیم که رسانه ملی ما سریال عمر خیام را از سوریه خریداری و پخش نمود! و پیش از آن نیز نظامی گنجوی و سایرین را! امثال رودکی و ناصرخسرو را هم که خیلی وقت است همسایه هایمان از آن خود کرده اند.

   تا به کی باید این یادگارهای فرهنگی، ادبی و هنری را یکی پس از دیگری از کف بدهیم؟ مسؤولان امر تا به کی می خواهند تنها لحظه ها را بر لحظه ها کوک بزنند و شبها را وصله روز کنند و منفعلانه شاهد و ناظر به یغما رفتن این گنجینه ها باشند؟ واضح است که تا ما این چنین به غفلت اندر باشیم، کوتاهی هایمان فرصت نابی است برای دیگران تا مواریث و مشاهیرمان را ارزان به دست آورند که:

چو بیشه تهی ماند از نره شیر                   شغالی به بیشه درآید دلیر

   از آنها هیچ توقعی نمی توان داشت. آنهم در دنیای امروز که هویت سازی و تاریخ پردازی همه جایی شده است و از این روست که برای پر کردن خللهای فقدان پیشینه و هویت، با صرف هزینه های هنگفت و یاری جستن از نظریه پردازان گونه گون، در صدد هویت تراشی برای خود هستند. آنها با انتساب داشته های دیگران به خویش، سعی در ایجاد هویتی می کنند که می تواند پشتوانه افتخار ملی و ایجاد همگرایی داخلی در سطوح اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی باشد.

   و در این میانه دست یازی به میراث تمدنی و فرهنگی حوزه های بزرگی همچون تمدن ایرانی، ساده ترین و پیش پا افتاده ترین راه است که متأسفانه چنانکه می بینیم غفلت متولیان امر و حتی بی اعتنایی و وادادگی آنها نسبت به این دست یازی ها و در برخی موارد سیاست ورزی های نادرست و کشتی به خشکی راندن ها باعث شده تا در موارد متعددی این متجاوزان فرهنگی کامیاب گردند.

   و از این بدتر و درد افزاتر آنست که برخی به نفی و برائت جستن از پیشینه کهن فرهنگ و تمدن این دیار می پردازند و یا در خوش بینانه ترین فرض، از خود انفعالی باور نکردنی و از سر بی رغبتی نشان می دهند که بی تردید ریشه این وادادگی و انفعال، در نبود درک صحیح از ماهیت عنصری به نام " هویت ملی" است که می تواند بسترساز توسعه اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی جامعه باشد.

   فرهنگ و میراث فرهنگی کشور تنها چهار تا تیر و تخته و آجر و خشت خام نیست و دانشمندان و فرهیختگان علمی، ادبی، هنری و معنوی ایران، تنها نامهایی برای درج در کتب فرهنگی و یادنامه ها و یا برخورد مناسبتی و یا تجلیل از آنها پس از مرگشان نیستند. آنها پشتوانه های توسعه در جامعه مدرن امروزی هستند و بدون اتکا و سوار شدن بر شانه های آنان نمی توان به پیشرفت رسید.

   اسطوره ها و افسانه های کهن ایران زمین، پهلوانان پولاد رگ و ستبر سینه و آهنین مشت ما که زیر سم ستورانشان، خارا غبار می گشت، نازک بدنانی که موی و بالایشان زائران بتخانه ها و معابد را از راه بر می گرداند، زبان شکرین و شاهوار ادب پارسی که در درازنای روزگاران سوده و استوار گردیده، ریاضی دانان و منجمان نامدار این مرزو بوم که پیچیدگی های منطق و هندسه را و بیکرانگی آسمانها را بهتر از زمین خاکی می شناختند، اطبای زبردستی که به یاری خدایشان شفا دهنده بیماران و رازگشای امراض گونه گون بودند، هنرمندان نقش پردازی که به سرانگشتان پر شعبده خود بدیع ترین جلوه های زیبا را بر پیکره صنایع دستی جاودانه می ساختند، عرفای پرآوازه ای که شب و روزشان به سیر آفاق و انفس می گشت، ....همه و همه بخشی از هویت ما هستند که پاسداری از آن وظیفه همه آنهایی است که دل در گرو موطن خود دارند.

   البته مردم ما نقش خود را خوب می دانند. آنچنانکه چندی پیش واکنشی که ایرانیان به صورت خودجوش به جعل نام خلیج فارس نشان دادند و بعد از آن تازه حکومتیان به فکر اعتراض و نامه نگاری و نمایشگاه و همایش افتادند، نشان داد که تعرض به این گنجینه هویتی، با واکنش و غیرت و حمیت شدید مردم ایران از هر قشر و طبقه و دین و زبان روبرو می گردد.

   نام ایران بلند که مردمانش هماره سر بر آسمان می سایند و فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی خویش را پاس می دارند و رسمشان جاودانه باد که هرگز تن به خواست اجانب نمی دهند اما و صد اما که کلید داران و متولیان این فرهنگ و تمدن در چه کارند؟!!