به همین سادگی
دیدن "به همین سادگی" ساخته محمدرضا میرکریمی یک اتفاق خوشایند بود. آن هم پس از مدتها دوری از هنر و فرهنگ و سینما و درگیری در امور اجرایی و البته بهانه ای برای به روز کردن این بلاگ که داشت فراموش می شد.
میرکریمی در این فیلم به زنی از طبقه متوسط جامعه ایرانی پرداخته است که از نوعی بی توجهی و تکرار در رنج است و از زندگی روزمره دلزده. او در موقعیت انتخاب قرار دارد که یا باید اعتراض و اقدامی انقلابی کند و یا سازش کند و خویشتن داری و البته که فیلمساز هوشمندانه و به زیبایی از داوری پرهیز می کند و قضاوت را برعهده مخاطب می نهد.
"به همین سادگی" فیلمی بدون موسیقی است که هرگز نبود موسیقی در آن احساس نمی شود. فیلمی پر از جزییات است که هرگز بیننده را خسته و سردرگم نمی کند. فیلمی خوب، روان، اثرگذار، غیرکلیشه ای و در عین حال ساده.
یکی از بهترین انتخابهای این فیلم، نام با مسمای آن است که بهانه من است برای طرح آنچه که این روزها آزارم می دهد:
دیروز در خبرگزاریها خواندم که قطری ها با سرمایه ای 25 میلیون دلاری قرار است فیلم "رومی آتش عشق" را درباره مولوی بسازند. به همین سادگی!
و دیده ایم که به همین سادگی ترکیه مدتهاست که از سفره مولانا نان به جیب خود می ریزد!
بسیاری از سرویس دهنده های اینترنتی به همین سادگی ایران را از خدمات خود محروم کرده اند و دیگر حتی نمی توان در یاهو به نام ایران ایمیلی باز کرد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
به همین سادگی تاجیکستان غزلیات حافظ را در یونسکو ثبت کرد و آذربایجان کلیات عبید زاکانی را!
به همین سادگی ابن سینا از امارات سر درآورده، ابوسعید ابوالخیر به ترکمنستان رفته، فردوسی تاجیک شده و مانی هم عراقی!
به همین سادگی بادگیرهای یزد در فهرست گنجینه های فرهنگی امارات ثبت شده و نوروز را هم مدتهاست که دیگران می خواهند به نام خود ثبت کنند!
و دیده ایم که به همین سادگی خلیج فارسمان را هم عرب می خوانند! همچنانکه به همین سادگی فرش کهن پازیریک را ترکیه و ارمنستان مدعی شده اند!
و ما، خیلی از ما به همین سادگی به این تاراج تن داده ایم!
کلیله و دمنه شناختن پیشکش! امروز رابطه ما با آرنولد قویتر از رستم و سهراب است! برای شناخت خیام و عطار و غیاث الدین جمشید وقت نداریم چرا که درگیر روابط خصوصی بریتنی اسپیرز و دیوید بکام هستیم!
هری پاتر و ارباب حلقه ها را بهتر از کاوه آهنگر و پوریای ولی می شناسیم و باربی شده است الگوی کودکانمان!
نوجوان تربت جامی ما دوتار خراسانی خود را با گیتار برقی عوض کرده و نوجوان لر ما کیبرد را جایگزین کمانچه کرده است!
گویی هرکس متاع ایرانی بفروشد، جای کسب و محل بساط نمی یابد!
دور تا دور ما را چه گرفته است؟ پیتزا، فست فود، مد، بوردا، کافی شاپ، چت روم، شنیدن گیتار و دیدن فیلمهای هالیوودی و روزمرگی! و این همه به همین سادگی!
شده ایم پیرو ماهواره، شیعه مد و مقلد بی ابتکار!
به همین سادگی! به همین بدمزگی!