دیشب در تالار وحدت از اجرای سوئیت سمفونی "این فصل را با من بخوان" به رهبری مجید انتظامی، حظ وافر و لذت کامل بردم.
این سمفونی که ترکیبی ازموسیقی و حرکات نمایشی بود در واقع قصه ای را بر اساس برخی آثار انتظامی در حوزه دفاع مقدس بیان می کرد.
روایت با "روز واقعه" آغاز میشود و از "حماسه خرمشهر"، "از کرخه تا راین" و "بوی پیراهن یوسف" میگذرد و به "آژانس شیشه ای" و سرانجام "سمفونی ایثار" میرسد.
قطعات نمایشی این ارکستر به کارگردانی حسین پارسایی و بر اساس نوشتار محمد رحمانیان شکل گرفته است و مهتاب نصیرپور راوی قصههای این فصل است.
کوزه، گل، گلوله، لت زدنهای سوزناک زنان بادیهنشین، طبل زدن و شیمیایی شدن و درک غم حاج کاظم، خاطراتی از فیلم ها و سالهاست که با هر یک از موسیقیهای ساختهی انتظامی برای ما به نوستالژی تبدیل شدهاند.
این اجرا، شرح کاملی بود از مظلومیت رزمندگان و درعین حال مبین جشنی برای شکوه پایداری.
اما چند حاشیه:
الف) یکی از مهمانان دیشب این اجرا، دکتر لنکرانی (وزیر بهداشت) بود و دیگری آقای بازیگر سینمای ایران (عزت ا... انتظامی). دیدار این دو و برخاستن از سر احترام آقای وزیر در برابر آقای بازیگر حرفهای بسیاری با خود داشت. تواضع سیاست و مدیریت در برابر هنر دیدنی بود و تحسین برانگیز. با خود در اندیشه بودم که روزگاری در این دیار اهالی موسیقی و نمایش، مطرب و عمله طرب انگاشته می شدند و از دونان اجتماع بودند و حالا بزرگند و هنرمند. مرحبا بر تلاش و زحمتی که پیران این قوم کشیده اند و بزرگا انتظامی و هم قطارانش که نام هنر را بلندآوازه کردند.
ب) مجید انتظامی که به تالار آمد، همه گروهش که پیش از او مستقر شده بودند با نظمی ارتشی چنان از جای برخاستند و گوش به فرمان او شدند که گویی یگانه فرمانده عرصه است و کف زدن ممتد حاضران شکوه ویژه ای به این صحنه می داد. انتظامی بازیگر را در این حال و نیز تا پایان اجرا رصد می کردم که در 86 سالگی با دیدن هنرنمایی انتظامی موسیقیدان چگونه شعفناک و خرسند به پسر می بالد. چنین پدری را چنان پسری باید و شاید.
پ) گفته اند که درخت هرچه پربار تر باشد، شاخه هایش به زمین نزدیک تر است و این افتادگی و تواضع در آقای بازیگر دیدنی بود. پسرکی می خواست با موبایل مادرش عکسی به یادگار از عزت سینمای ایران بگیرد و کاش می توانستم این صحنه را ثبت کنم که آقای بازیگر چه متواضعانه برای پسرک ژست می گیرد و آنقدر صبورانه در آن حالت می ماند تا پسرک ناوارد به عکسبرداری موفق شود و آخر هم نمی تواند و مادر به مددش می آید. این مهر و تواضع او را در نظرم بزرگتر کرد.
ت) دیشب فتح خرمشهر را بازخوانی کردیم. آزادی اسرایمان را. مظلومیت مردممان در 8 سال جنگ را. غربت سعیدها و حاج کاظم ها را و.... دیشب از موسیقی تأثیر پذیرفتم. گاه اشک به چشم آوردم و گاه احساس غرور کردم. دیشب دیدم که هنگام دیدن حرکات موزون و شنیدن موسیقی حماسی و شاد نیز می توان گریست!
ث) دیشب هم خدا را شکر کردم که ایرانیم.
86/7/6
8:45 صبح
8:45 صبح
این فصل را با من بخوان...
به قلم: حمید کارگر ، در دسته: هنر، موسیقی
درباره
حمید کارگر
ایرانی ام و شیفته این خاک؛ مسلمانم و دلباخته این دین؛ شیعه ام و امیدوار به لطف خداوندگار