وبلاگ :
جنبش (واژه واژه حرف دل)
يادداشت :
حكايت سازدهني و اميرو
نظرات :
1
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مرتضي
اميرو تا سازدهني وجود داشت بنده عبدلو بود، اما به محض از بين بردن آن، نسيم بزرگي و انسانيت را بر وجودش لمس کرد و آقايي و آقا منشي را در کردار خود متجلي ديد و سايرين نيز از وي حمايت کردند و همرا او شدند. پس ما هم براي رهايي از سازهاي پر فريب دنيا، بايد آنها را از خود دور کنيم و اينکه بعضي چنين ميپندارند که ما هم با دارندگان ساز همنشين هستيم و هم استقلال ذاتي و انساني خود را داريم، فريب ديگري است که تداوم آن تباهي اخلاقي و حياتي بيشماري را در برخواهد داشت و جبرانناپذير است، زيرا ممکن نيست که انساني با ساز و سازداران همراه شود، ولي روح و روانش از پستيها و رذالتهاي آنان در امان باشد.