دلستر ایستک خیلی خوشمزه است!
از کنار فروشگاه عرضه کننده لباسی رد می شدیم که آگهی های 30 درصد تخفیف خود را بر شیشه چسبانده بود. نام مشهور و معتبری دارد این فروشگاه و البته چندی است که به وابستگی به صهیونیسم هم متهم شده است. قیمت پوشاک این فروشگاه با لحاظ کردن تخفیف 30 درصدی هنوز هم فراتر از توان جیب بسیاری از ماست اما فروشگاه پر بود از آدمهایی که از این گوشه به آن گوشه در حرکت بودند و لباسها را زیر و رو می کردند.
آنها آمده بودند تا لباس "مارک" دار بخرند و این "برند" بود که آنها را بدانجا کشانده بود.
طبیعی است که ما آدمها دوست داریم خانه بزرگتری داشته باشیم و خودرو بهتری سوار شویم. وقتی پیکان قراضه مان را که هر ماه، یک هفته را مهمان تعمیرگاه است، با قرض و بدهکاری تبدیل به پراید می کنیم، کار خلاف عرفی انجام نداده ایم. اما اگر درآمدمان فراوان باشد و بتوانیم بیش از صد میلیون تومان صرف خرید خودرو کنیم، همه خودروهای گرانتر از پنجاه، شصت میلیونی نیازمان را برآورده می کنند و امکانات مشابهی دارند. آن هنگام ملاک انتخاب ما چیست؟
بسیاری از گوشی های تلفن همراه که امروز در بازار هستند، امکانات مشابهی را با قیمتهای متفاوتی عرضه می کنند. از آن میان چرا به سراغ گوشی های خاصی می رویم؟ آیا عمر بیشتری دارند؟ چه تضمینی هست؟ اصلاً چه ضرورتی به دوام کالا هست وقتی هر روز امکان جدیدتر و تنوع بیشتری می آید و ما همراه با جریان مصرف زدگی گوشی را هم عوض خواهیم کرد؟ آیا چون زیباترند؟ ملاک زیبایی چیست و آیا آنچه را ما زیبا می پنداریم، دیگران هم زیبا می بینند؟
سوار شدن بر "مرسدس بنز"، به دست بستن ساعت "امگا"، پوشیدن کفش "آدیداس"، بر چشم زدن عینک "ورساچه"، بر تن کردن تی شرت "نایک"، غذا خوردن در رستوران "مک دونالد" و... فقط برای رسیدن به دوام بیشتر، کارآیی بهتر، زیبایی افزونتر و لذیذ بودن نیست. شاید بتوان با بهای ارزانتری از همین مواهب بهره مند شد اما بسیاری از ما برای خرید و استفاده از "برند" و "مارک" سر و دست می شکنیم.
شاید هرگز به این فکر نکنیم که یک شلوار "لی وایز" یک سال قابل پوشیدن است یا پنج سال و آیا واقعاً عینکهای "شانل" چشمان ما را در برابر اشعه زیان آور خورشید محافظت می کنند؟ مهم این است که اینها مارکی معتبرند!
حضور و تأثیر برندها آنقدر آشکار است که در بقالی ها هنوز پس از سالها مشتریان هر دستمال کاغذی را "کلینکس" می خوانند، برای خرید پودر لباسشویی تقاضای "تاید" می کنند، برای خرید مایع ظرفشویی "ریکا" می خواهند، هر مایع سفیدکننده را "وایتکس" می نامند، به هر کیکی "تی تاپ" می گویند و "پفک" طلب می کنند حتی اگر از کارخانه "چی توز" باشد! و "دلستر" را طوری جایگزین ماء الشعیر کرده اند که عبارات مضحکی مانند این می شنویم که: "دلستر ایستک خیلی خوشمزه است"!
و گاه این وابستگی به "مارک" چنان فخری به همراه دارد که برای نمونه مشتریان پوشاک "هاکوپیان" شاید حاضر نباشند برای کت و شلوار هاکوپیان همان پول همیشگی را بدهند در صورتی که مارکش کنده شده باشد!
این همه را نوشتم تا به این پرسش برسم که سهم ایران در برندسازی های بین المللی کجاست؟
چندی پیش در روزنامه ای خواندم که 100 برند برتر جهان، ارزشی بیش از 1100 میلیارد دلار (برابر با درآمد 66 کشور دنیا) به خود اختصاص داده اند و این نکته آزارم داد که سهم ایران در این عرصه "صفر" است!
ما ایرانی ها نه تنها به برندسازی بین المللی کم توجهی کرده ایم، که به گمان من در پاسداشت داشته های خود نیز کم کاری کرده ایم. آنچه از شهرت فرش دستباف، زعفران، پسته و خاویار ایران به همت و تلاش پیشینیان ما و با برندسازی سنتی آنان به ویژه در سده گذشته به امروز رسیده است، در اثر کم توجهی ما به پشتیبانی از آن، بی اعتنایی به تبلیغات مناسب، کم کاری در بسته بندی نوین و... در آستانه خطر است.
آیا نباید ارزش برند را جدی بگیریم و بازیگری فعال در این عرصه باشیم؟