این روزها خیلی روزهای عجیبیه. از طرفی در مبارکی و عزیز بودنش نمی شه شک کرد. آخه ماه رمضونه. از طرف دیگه ایام قدره و تقدیر آدمها رو توی این ایام رقم می زنن. اما یه چیز دیگه هم هست. اونم اینکه سالگشت ضربت خوردن و شهادت ابرمرد تاریخه.
با خودم فکر می کردم اگه ابن ملجمی وجود نداشت چی می شد؟
اگه ما توی بهشت می موندیم و به زمین نمی اومدیم چی می شد؟ اگه شیطون بابا آدم و مامان حوا رو گول نمی زد چی می شد؟ اگه هابیل بود و قابیل نبود یا اگه قابیل به جای هابیل کشته می شد، چی می شد؟ اگه نمرود به جای ابراهیم توی آتیش می افتاد و اینبار می سوخت چی می شد؟ اگه فرعون ادعای خدایی نمی کرد و بنی اسراییل رو آواره دشت و بیابون نمی کرد چی می شد؟ اگه جالوت هم مثل طالوت بود و با داوود دوست بود چی می شد؟ اگه به جای سیامک، بچه دیو به خاک و خون می غلتید چی می شد؟ اگه به جای رستم، شغاد توی چاه می افتاد چی می شد؟ اگه به جای سیاوش، سودابه توی آتیش می افتاد و می سوخت چی می شد؟ اگه علی می موند و معاویه و عمروعاص به هلاکت می رسیدن چی می شد؟ اگه به جای حسن، ابوسفیان جیگرش رو استفراغ می کرد چی می شد؟ اگه به جای حسین و یاراش، شمر و یزید و عمرسعد توی صحرای نینوا بی سر و پاره پاره می موندن چی می شد؟ اگه ...
اون وقت زمین خاکی ما جای زندگی و جاودانه زیستن می شد. بهشت می شد. اما نشد. نشد تا بدونیم که اینجا قرارگاه امن و ابدی انسان نیست. حتی اگه گوشه ای از بهشت رو توی زمین به امانت بذارن، یه پشه حقیر، بهشت ساز مدعی خدایی را به مرگ می رسونه.
و بهتر که اونجوری نشد !!
اگه قابیل می رفت و نمی موند که دیگه هابیل شناخته نمی شد
آخه تا ظلمت نباشه که ارزش نور رو نمی فهمن
تا شب نباشه که روز بی مقداره
تا خواب نباشه که بیداری هیچ و پوچه
تا خفقان و اختناق نباشه که هوای « آزادی » نفس کشیدن نداره
تا دیو نباشه که کسی فرشته رو نمی شناسه
تا کینه و نفرت نباشه که عشق بی معناست
تا بدی نباشه، خوبی رو کسی نمی فهمه
تا ....
پس چه خوبه که شیطون هست. چه خوبه که هابیل داداشی مثل قابیل داشت. چه خوبه که ...
بد می گم؟