این روزها شانزدهمین نمایشگاه بزرگ فرش دستباف ایران در محل دایمی نمایشگاههای بین المللی تهران برپاست. بر آنم تا در چند یادداشت متفاوت بر گوشه هایی از حواشی این نمایشگاه گذر کنم. در این گذر بر چند حاشیه از نمایشگاه، با من همراه شوید:
قدیمها کاسبها آنقدر در معامله راست گفتار و راست کردار بودند که مثال دوستی با خدا به شمار می آمدند اما امروز برخی از آنان چنان از مدار راستی خارج شده اند که عبارت "کاسب حبیب ا..." تنها به عنوان طعنه و کنایه برایشان کاربرد دارد. آنقدر به دور از انصاف عمل کرده اند که رفتارهای ناراست و منفعت طلبانه را "کاسبکارانه" می نامیم.
خبرگان فرش می گویند که رنگهای گیاهی با ثبات ترو زیباتر و با محیط زیست نیز سازگارند اما فرش فروشی چنان برای مشتری از مزایای رنگهای شیمیایی می گفت که مشتریان فرش شناس را نیز به تردید وامی داشت و با خود می گفتی واقعاً راست می گوید و قیمت فرش رنگ شده با رنگهای گیاهی بیخودی گرانتر است!
فروشنده دیگری در حال فروش فرشی دسته دوم و دواشور شده می گفت که ریشه این فرش از پشم است و هرگز بید نمی خورد ولی فرشهای دیگر ریشه ای پنبه ای دارند و در معرض بید خوردگی قرار دارند!!
فروشنده دیگری هم تمام همت خود را مصروف این می کرد که به مشتری بقبولاند فرش سراسر عیب و ایرادش بسیار قیمتی است چون آن عیبها نشان می دهد که فرش کار دست است! گویی دستبافته های ظریف و منظم ارزشی ندارند!
فرش فروشی را هم دیدم که قبل از گفتن قیمت به مشتری، قیافه و رخت و لباس او را به چشمی کنجکاوانه می کاوید و سپس بهایی درخور برداشت خود اعلام می کرد و در نتیجه یک فرش برای پرسشگران متفاوت، بهایی متفاوت داشت!
و فرش فروشان بسیاری هم بودند که در فروش فرشهای دسته دوم یا دواشور شده و یا مرمت شده، این حقیقت را به مشتری اعلام نمی کردند و گاه خریدار بسیار ذوق زده از ارزانتر بودن قیمت فرش در قیاس با فرشهای مشابه، با دم خود گردو می شکست و غافل از آن بود که آن چه خریداری کرده است با دیگر فرشها بسیار متفاوت است.
باور دارم که هنوز بسیارند کاسبانی که به راستی حبیب خدایند و کمند آنها که کاسبکارند(!) اما این دسته اندک چرا چنینند؟