سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/5/25
9:53 صبح

وقتی ژولیت حاجت می دهد!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

وقتی ژولیت حاجت می دهد!

یادداشتهای پراکنده از دیدار با کشور چکمه پوش (نیمروز چهارم)

دختر و پسر جوانی شیفته و مجذوب یکدیگرند اما کینه و دشمنی دیرینه خانواده هایشان مانع از وصال آنها می شود. رومئو و ژولیت، این عشاق ساده و صمیمی در آتش عشق می سوزند و سرانجام پس از نخستین و تنها شب مشترک عشق ورزی، مصمم به خودکشی می شوند. خانه ژولیت
این مضمون یکی از نمایشنامه های مشهور شکسپیر است و امروز خانه معشوقه داستان به میعادگاه دختران و پسران جوان اروپایی بدل شده است و چه بسیار گردشگرانی که تنها برای دیدن این خانه افسانه ای ره می پیمایند و هزینه می پردازند.
در بافت تاریخی شهر ورونا که تقریباً در شمال شرقی این شهر واقع است، به خیابان کاپلو   (Via Cappello) که وارد شوی، مسیر عبور و مرور رهگذران ناخودآگاه به حیاط خانه ژولیت (casa di Giulietta) می کشاندت. خانه، دری فلزی و نرده ای دارد که حتی شبها که بسته است نیز حیاط را پنهان نمی کند. دیوارهای دو سوی این در که راهرویی را برای ورود به حیاط سامان داده اند، بافتی عجیب و سطحی نامانوس دارند. سطحی که با هزاران هزار آدامس(!) پوشش یافته است.
دلباختگان و عشاق جوان آدامس های جویده شده خود را بر دیوارها چسبانده و نام خود و معشوقشان را بر آن ثبت کرده اند. گاه نیز نقش قلبی زینت بخش این اسامی بر آدامس تسطیح شده است. داخل راهرو که می شوی، بر دیوارها که با خطوط درهم و برهم و کج و معوجی واژگان عاشقانه و قلب های گونه گون را بر آن کشیده اند، چند دستگاه تلفن قدیمی نصب است که با انداختن سکه ای در آنها می توانی قصه عاشقانه رومئو و ژولیت را از گوشی بشنوی.
حیاط خانه، محوطه ای کوچک است که سمت راست آن بخش مسکونی خانه است و اکنون به موزه ای جمع و جور بدل شده (و ایوان کوچک مشهوری دارد که عروس و دامادها بر آن می ایستند) و سمت چپت راه به فروشگاهی دارد که سوغات ورونا می فروشد. از انواع پیکره های کوچک ژولیت تا انواع کلاه و دستمال آشپزخانه و البسه ای که در حضور خودت نام کسانی را که بخواهی بر آن می دوزند.پیکره ژولیت
حیاط با قلوه سنگ مفروش شده و پیچک های آویزان از دیوارها زیبایی خاصی به این خانه افسانه ای می دهند. مهمترین عنصر این خانه هم که خود به نماد ورونا تبدیل شده است، پیکره تمام قدی از ژولیت است که به رنگ طلایی در انتهای حیاط خودنمایی می کند.
گردشگران با ملیت های گوناگون به انتظار می ایستند تا با این مجسمه عکسی به یادگار بگیرند و البته ایستادن در کنار این پیکره اسلوب خاصی دارد و تنها خاصیتش ثبت عکس یادگاری نیست. اروپاییان و خاصه ایتالیایی ها که آشناترند هر از گاهی دیگر گردشگران را راهنمایی می کنند که این پیکره بخت گشاست و برای عکس گرفتن با آن باید دستی بر سینه اش بنهی تا مراد بیابی(!) و چه بسیار زوج های جوانی که در دو سوی پیکره اینچنین می ایستند و چه بسیارتر جوانان در انتظار محبوبی که اینگونه مراد می جویند.
در فلزی دیگری که در کنار پیکره ژولیت است نیز انبوهی از قفل ها را بر خود دارد که معلوم است حاجت داران(!) نصبشان کرده اند.
از آنجا که این خانه در بافت تاریخی شهر واقع است، در چند روزی که در ورونا بودم بارها گذارم بدان افتاد و به جز شبها، همواره انبوهی از جوانان در آن حضور داشتند. با خود می اندیشیدم که اگر قرار بود اینان حاجت روا شوند، آمار ازدواج در اروپا سر به آسمان می سایید لابد(!). و دیگر آنکه ببین اینان از یک ماجرای افسانه ای چه جذب درآمدی دارند و ما از ماجراها و داشته های واقعی مان تا چه اندازه غافلیم(!).