سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/10/21
8:43 عصر

شادی هم را بخواهیم

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: حرف دل، جامعه

شادی هم را بخواهیم

ولیعصر...
بوقی به نشانه تایید زد و سوار پیکان تصادفی و کهنه سالش شدم. سه نفر بر ردیف عقب جای گرفته بودند و صندلی جلو سهم من شد.
راننده یک دست به فرمان داشت و دست دیگرش مدام امواج رادیو را به بازی می گرفت. بامداد بود و من سخت در اندیشه روز پرکاری بودم که در پیش داشتم. چشم به خیابان و آمد و شدها داشتم و در خیالات خود غرقه بودم که دیدم راننده به عمد و اغراق آمیز سر تکان می دهد و با دستانش روی فرمان همنوا با آهنگ شادی که از رادیو ضبطش پخش می شد ضرب گرفته است و نیم نگاهی به من دارد.
نگاهش که کردم انگار فرصت یافت تا آنچه در دل داشت بر زبان آورد و گفت: "ای وای! چرا نمیگی اربعین نزدیکه و این آهنگا غیر مجازه؟!".
لبخندی زدم و به خیالات خود بازگشتم.
کمی بعد مسافران عقبی پیاده شدند و این بار راننده با صراحت رو به من در حالیکه بشکن می زد پرسید که این حرکت گناه دارد؟ گفتمش نه. این بار در توقفی پشت چراغ قرمز با انگشتان یک دست بر دست دیگرش ضرب گرفت و پرسید که این حرکت اشکال شرعی دارد؟ باز گفتمش که نه. نوبت سوم دستانش به رقص درآمد و پرسید که این چطور؟ و نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم...
این بار به سخن آمد که: دیدم بدجوری توی فکری گفتم باید خندوندنت کار سختی باشه! خواستم سر صبحی شادت کنم. میگن شاد کردن مردم یه جور عبادته. دوست دارم مردم همه شاد باشن...
و امروز با همه سختی هایی که در پیش بود، روزی شاد و پرنشاط را آغاز کردم.