مجمع القصص محرم
داستان یوسف(ع) را "احسن القصص" خواندهاند. حکایت او و برادرانش و ماجراهای مصر و دلدادگی زلیخا و رسیدن به عزیزی مصر، رمانی را پدید آورده که سرشار است از افت و خیزهای روایی و آموزههای اخلاقی. در این رمان با کودکی کم سن و سال از قعر چاه تا بلندای عزت و جاه همراه میشویم. عاقبت حسدورزی برادران و فرجام تهمتزنی اخلاقی را باز میشناسیم. رمانی زیبا، جذاب و پر از نکتهها و عبرتها.
دو روز است در این اندیشهام که اگر ماجرای یوسف(ع) "احسن القصص" است، بی گمان ماجرای حسین(ع) "مجمع القصص" است. اگر داستان فرزند یعقوب(ع) رمانی بلند است، حکایت فرزند علی(ع) در محرم، مجموعه ای از داستانهای کوتاه است و البته که این داستانها همگی تحسین برانگیزند. اگر در داستان نخست پیامبری شخصیت اصلی ماجراست و دیگرانی چون برادرانش، پدرش، عزیز مصر، خواب بینندگان در زندان، زلیخا و ... شخصیتهای فرعی برای پیش بردن داستانند، در داستانهای کوتاه حماسه کربلا هر شخصیتی خود یک محور است: ابوالفضل(ع)، زینب(س)، علی اکبر(ع)، علی اصغر(ع)، حبیب ابن مظاهر،... و حتی شخصیتهای منفی ماجرا نیز همچون یزید، ابن زیاد، عمر ابن سعد، شمر، حرمله، خولی و...
در این دو روزه سرگرم درنگ و تفکر در شرححالها، مقتلخوانیها و روایات تاسوعا و عاشورای سال 61 هستم و هرچه بیشتر میاندیشم، بیشتر محو عظمت و سترگی این رویداد میشوم. اگر در داستان آن پیامبر زیباروی، سالها از کودکی تا کهنسالی همراهش میشویم تا آموزهها و عبرتهای سرگذشتش را دریابیم، در این دو روزه نهم و دهم محرم دریایی از درسها و پندها فرارویمان قرار میگیرد. به هر گوشه دشت کربلا که نظر بیفکنی، به هر یک از شخصیتهای حاضر –و حتی همعصران غایبشان- بنگری، در هر گفتوگوی آن ایام که دقت کنی،... سراسردرس است و عبرت.
ماه نور افشان بنی هاشم(ع) عظمتی را به تصویر میکشد بیهمتا. بیراه نگفتهام اگر بگویم که مایه رشک یوسف(ع) است به حسین(ع) که اگر یوسف(ع) به کمیت چندین برادر داشت از آن جنس که در چاهش بیفکنند، حسین(ع) به کیفیت برادری داشت از جنس ایثار و مردانگی. برادری که به اماننامه شمر پشت پا زد، برادری که ازنوشیدن آب در اوج تشنگی حذر کرد. برادری که تا لحظه اهدای جان خود را شایسته لفظ "برادر" نمی دانست و آنگاه بود که ندا سر داد: یا اخا ادرک اخا.
شیرزن دشت کربلا صحنههایی را ترسیم میکند که اوج مهربانی است و دلاوری؛ قله شجاعت است و مظلومیت. اگر در داستان یوسف(ع) شخصیت زن ماجرا زلیخایی است که سالها سرگرم عشقی زمینی است و سرانجام میل به آسمان میکند، در داستان محرم، با بانویی سر و کار داریم که در نهایت دلدادگی به برادر، غیرت و شجاعت مجسم است. زینب(س) دلسوز برادر است و تکیهگاه بازماندگان. شیرزنی که سختترین مصائب را به چشم میبیند و حکایت آتش و خار و اسیری را با همه وجود حس میکند و پیامرسان عاشورا برای همیشه تاریخ میشود. بانویی که جان ستاندن از عزیزترینهایش را میبیند و باز ندا سر میدهد که: ما رایت الا جمیلا.
نوجوان پهنه نینوا رشادتی را در برابر چشمان تاریخ تصویر میکند که عبرتآموز بزرگان است. قاسم(ع) آرزوی شهادت دارد و در برابر پرسش عمو که نگران برادرزاده است و میپرسد که شهادت را چگونه میبینی؟ ندایی جاودانه برای همیشه زمین و زمان سر میدهد که: احلی من العسل.
حر ابن یزید ریاحی، حبیب ابن مظاهر، بریر، جناده، جندب، حنظله، زهیر و ... هر یک داستانی دارند و آموزهای و اینها جدا از ماجراهای ستاره اصلی این مجمعالقصص یعنی سرور و سالار شهیدان تاریخ و اسوه عزت و آزادگی حسین ابن علی(ع) است.
یا خداوند! توان درک وعبرت پذیری از آموزههای این مجمعالقصص را عنایت بفرما.