گردش در داون تاون
یادداشتهای پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه (روز سوم)
صبحانه را به تنهایی در رستوران کوچک هتل خوردم. از دختر جوانی که مهماندار هتل بود خواستم تا صبحانه همسرم را به اتاق بفرستد و خودم با پرس و جو از خدمه هتل به دنبال کافینتی نزدیک رفتم تا بتوانم از طریق اینترنت به دهکده جهانی متصل شوم.
لپتاپ به همراه نداشتم و بیخبری از ایران و قطع ارتباط با دنیای مجازی آزاردهنده بود. از طرفی برای انجام برخی کارهای اداری ناگزیر باید به اینترنت دسترسی پیدا میکردم.
در پی خدمتکار پیر هتل در کوچههای عین المریسه روان شدم تا سرانجام به ساختمانی رسیدیم که به مسافرخانههای متروک میمانست. ساختمانی بی نام و نشان با راهرویی تاریک که به دخمهای تنگ و تار منتهی میشد. فهم لهجه عربی میزبان برایم دشوار بود و به سختی با او همصحبت شدم و همینکه دست در جیب کردم متوجه شدم که پولی به همراه نیاوردهام! قرار اتصال به اینترنت را به وقتی دیگر موکول کردم و به هتل بازگشتم تا طبق برنامه قبلی اینبار به سراغ بافت تاریخی و محله کهنسال و باستانی بیروت برویم.
بیروت شهری کهن است که ردپای فینیقیها، رومیان، عثمانیها و... را میتوان در آن دید و بخش تاریخی این شهر که در شمال آن واقع است و "داون تاون" (Down Town) خوانده میشود، مجموعهای از این آثار را در کنار هم به نمایش در میآورد. از مسجد جامع العمری تا کلیسای مارالیاس، از کلیسای مارونی تا گرمابه رومی، از پارک خلیل جبران تا برج ساعت، از میدان شهدا تا آرامگاه رفیق حریری، از ساختمان پارلمان تا کاخ ریاست جمهوری و... بناهای و مکانهایی دیدنی هستند که در مساحتی نه چندان گسترده برای گردشگران آغوش میگشایند و بافتی متراکم از دیدنیها را یکجا گرد هم آوردهاند.
برج ساعت (ساحة نجمه) را میتوان عنصر میانی این بناها دانست که در هنگامه چیرگی فرانسویان بر لبنان ساخته شده است. خیابانهای اطراف این برج با سنگفرشهایی خاص مفروش شدهاست و ورود خودروها به این منطقه ممنوع است.
نمای سنگی (گرانیتی) ساختمانها حال و هوای خاصی به داون تاون دادهاست. فروشگاههایی که تنها کالاهای خوشنام و برندهای نامدار عرضه میکنند، کافهها و رستورانهای متعددی که میز و صندلیهایشان را تا میانه خیابانها کشاندهاند و بوی قهوه که از آنها به مشام میرسد در کنار کبوترانی که آزادانه و بی هراس از عابران روی سنگفرش خیابانها قدم میزنند، دنیایی متفاوت را در داون تاون رقم زده است چنانکه میپنداری به شهر و کشور دیگری قدم گذاردهای.
آنان که تجربه گشت و گذار در شانزهلیزه را داشته اند، داون تاون بیروت را بدان شبیه میکنند و شاید از همین رو باشد که برخی این منطقه را پاریس خاورمیانه لقب دادهاند!
در حالیکه همسرم روی یکی از صندلیهای حصیری کنار برج ساعت به استراحت و گردش چشم بر ساختمانها و بافت ویژه ابنیه میپرداخت، به سالن کلیسا وارد شدم. در حالت خلسهای عجیب بودم که بانگ اذان برخاست. شنیدن صدای اذان در میانه کلیسا بازی عجیبی را رقم زد و بر خلسهام افزود. و باز بر این همزیستی آرامشبخش درنگ کردم و در دل به لبنانیان آفرین گفتم.
کنشت و کعبه و بتخانه و دیر / سرایی خالی از دلبر ندونند
آوای اذان از مسجد محمد امین(ص) برمیخاست. بزرگترین مسجد لبنان که گنبد آبی آن با منارههایی در هر چهارگوشهاش خاص و دیدنی است و از یادگارهای رفیق حریری به شمار میآید. برای گرفتن وضو به زیرزمین مسجد رفتم که بر خلاف تصور عمومی از چنین محیطهایی خوشبو و تمیز بود و با توجه به آنکه اهل سنت به هنگام وضو پای خود را میشویند، کفپوشهای ابری و آبگیر و وجود دستمالهای کاغذی ضخیم برای جذب رطوبت روی میزهایی ویژه جالب توجه بود.
در صحن بزرگ مسجد، منظرهای عجیب دیدم. اهل سنت در برابر محراب قامت بسته بودند و حدود 20 نفری از شیعیان ایرانی با فاصلهای بسیار در انتهای مسجد و نزدیک به قفسههای کفشداری صف بسته بودند و بیشترشان دستمال و یا کاغذهایی را به جای مهر در برابر داشتند!!