گشت و گذار در شارع الحمراء
یادداشتهای پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه (ادامه روز نخست)
شارع الحمراء در شمالغربی بیروت، خیابانی معروف و دیدنی است. از یک سو مرکز خرید است و وعدهگاه ایرانیانی که در پی خرید سوغات و رخت و لباسند و از دیگر سو در منطقه ای واقع است که به دیدنیهای فراوانی راه دارد. یک سوی خیابان به دریا میرسد و سوی دیگرش به بافت تاریخی بیروت. در میانه مسیر هم میتوان به دانشگاه نامدار و قدیمی آمریکایی بیروت (AUB) و قهوهخانهها و نایتکلابهای متعددی راه جست.
شارع الحمراء ماشینرو است اما سنگفرشی خاص دارد و شماره خیابانها و کوچههای فرعی هم با ستارگانی بر سنگفرش پیاده روها حک شدهاند.
اگر در قامت خریداری که به دنبال پوشاک و سوغات در این خیابان قدم میگذارد به دو سوی آن بنگری، هم میتوانی خردهفروشان را ببینی و هم فروشگاههای بزرگ و اسم و رسمداری که تنها مارک و برند عرضه میکنند. هم میتوانی خنزر پنزر فروشان کوچک و جمع و جوری را ببینی که کالای ارزان میفروشند و هم نام و نشانهای ویژه تجاری که ورود به حریمشان درنگ میطلبد.
اگر در هیبت گردشگری کنجکاو طول خیابان را گز کنی، هم میتوانی کافیشاپهایی را ببینی که بوی تند قهوه را به اتمسفر خیابان میافزایند و صندلیهایشان بخشی از پیادهرو را اشغال کردهاند و پیران و جوانانی هم بر این صندلیها با لپتاپ و قهوه انس گرفتهاند و هم میتوانی انواع عرضهکنندگان مواد غذایی را ببینی که انواع اشربه و اطعمه عربی را پیشکش رهگذران میکنند.
اگر در شمایل دانشجویی مشتاق مسافر الحمراء شوی، کتابفروشیها و کافینتهایی(+) را در نزدیکی ساختمانهای قدیمی "جامعه آمریکی" میبینی که دانشجویانی با رنگ و نژادهای گوناگون و از ملیتهای متفاوت را میزبانی میکنند و چقدر فضای اغذیهفروشیهای مقابل سردر اصلی دانشگاه با حال و هوای دانشجوییاش به محیطهای دانشگاهی خودمان شبیه است.
به هر روی نیمروز بود و ما خسته از پیادهروی بسیار در کناره ساحل و در طول خیابان الحمراء باید که چیزی تناول میکردیم و آقای رضایی با بهترین پیشنهاد ممکن خرسندمان ساخت: شاورما.
از غذاهای متداول عربی که در بسیاری از مناطق بیروت به وفور دیده میشد همین "شاورما" بود. خوراکی با برشهای ریز مرغ و یا گوشت بره بریان شده در میان نان عربی به همراه مخلفاتی که عنصر اصلیاش سس سیر است.
بسیار لذیذ بود و خاطرهانگیز و در آن حال و هوا و خستگی حسابی چسبید!
دیگر نمیشد از خواب و استراحت نیمروزی در هتل آن هم پس از گشت و گذاری کوتاه در چند فروشگاه و بازار خاص که پاتوق ایرانیان به شمار میآید مانند الدورادو، بیگ سیل و خلیل برادرز گذشت.
البته پاهایمان برای بازگشت یاری نمیکردند و ناگزیر تاکسی گرفتیم و پس از گذر از ترافیکی همراه با بوق زدنهای مکرر رانندگان، قیلوله ما را در ربود.