جایگیری در بیروت
یادداشتهای پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه (ادامه روز نخست)
باند فرودگاه بیروت در کناره دریا و موازی با ساحل است و اگر همانند من از سمت راست هواپیما بیرون را بنگری، به هنگام فرود گمان میکنی این مرغ آهنین بال در حال نزدیک شدن به سطح دریا و فرو رفتن در آب است!
دیدن آسمان صاف و آفتابی بیروت، نخستین خوشخبری این سفر بود چرا که روزهای پیش از آن بارانهای مداوم و شدید گردشگری را مختل کرده بود و چند بار پشیمان شده بودیم از انتخاب چنان زمانی برای سفر!
به سالن فرودگاه که وارد شدیم، نیمی از همسفران که لبنانی بودند به آسانی از برابر مأموران پایش گذرنامه گذر کردند و ما تازه لطف پرواز ایرانایر را به یاد آوردیم که برگههای اطلاعات سفر را به ما نداده اند –برگهای که معمولاً در هواپیما و به هنگام نزدیک شدن به مقصد در پروازهای برون مرزی به مسافران داده میشود تا وقتشان در فرودگاه هدر نرود- و ناگزیر به دنبال مخزن این برگهها چند باری سالن را این سو و آن سو رفتیم.
برگه که تکمیل شد، در برابر دختر کم سن و سالی که در نقش پلیس گذرنامه در باجه مربوطه قرار گرفته بود ایستادم و با نخستین پرسش او ناچار شدم از راه و رسم خالیبندی بهره بجویم! پرسید در کدام هتل استقرار مییابید؟ و من نمیدانستم. دوست راهنمایمان هتلی را تدارک دیدهبود که نامش را به ما نگفته بود! این بار من از آن مأمور پرسیدم چه هتلی را برای چند ایرانی همسفرمان که پیش از من از برابرت گذر کردند درج کردهای؟ نامش را فراموش کردهام اما من هم همانجا میروم!!
همین اشارت برای همسرم و دوست دیگری که همراهمان بود هم چارهساز شد و سرانجام با دریافت چمدانها از سالن فرودگاه خارج شدیم.
هوایی صاف، خنک و تمیز خیرمقدممان گفت که با هوای برفی و بورانی چند ساعت پیش در تهران متفاوت بود. دوستان به استقبال آمده بودند و برای رسیدن به اقامتگاه، مسیری طولانیتر را برگزیدند تا در همان ساعت نخستین حال و هوای عمومی بیروت بهتر دستمان بیاید و لذت نظاره بر دریا را هم از کف ندهیم.
از خیابانی که به موازات دریا گذر میکرد به "شارع رستم باشا" رسیدیم و هتلی که این بار نامش را دانستیم: The Parisian Hotel
با آنکه صبحانه مفصلی در هواپیما خورده بودیم، به اصرار دوستان که میگفتند از صبحانه عربی غافل نشوید و از ناهار خبری نخواهد بود، پیش از رفتن به اتاقها در رستوران هتل نشستیم و صبحانه دیگری نوش جان کردیم. نانهایی گرد و نازک و میانتهی که میگفتند با شیر پخته میشود، تحفه خاص این صبحانه بود.
قرارمان شد درنگی کوتاه برای وانهادن اسباب و وسایل و زدن آبی بر سر و صورت در اتاق و بازگشت به لابی هتل برای آغاز آشنایی با بیروت.