باز هم بوی بهار میرسد. باز هم بوی شادیهای شیرین نوروزی میرسد. بوی عید می آید اما...
به باور من عید نه جامه رنگارنگ پوشیدن است که این عید کودکان است. نه شربت و شیرینی و غذاهای متنوع خوردن که این عید شکم بارگان است. نه به سیاحت و تفرج بی محتوا پرداختن که این عید ولگردان و عیاشان است. نه بی بندوباری و هرزگی و ولنگاری که این عید بوالهوسان است. نه قاه قاه خندیدن و مسخرگی و لودگی و بازی گرفتن و روزگار بی ثمر گذراندن که این عید غافلان است و نه تاب خوردن و سبزه رویاندن و سفره هفت سین چیدن و سمنو پختن که این عید خرافه پرستان است.
اینها همه که گفتم نه برای نفی سنتها و باورهای کهن و زیبای ایرانی و یا برای تلخ کردن ذائقه مردمان در آغاز سال نوست. نه! تنها برای تلنگری است بر رگ روح و جان خود و دیگران که عید را تنها در ظواهری اینچنینی خلاصه نکنیم. شاید که عید این همه را در خود داشته باشد اما نه تنها همین و بس!
عید کامیابی در انجام وظیفه است. وظیفه انسانیت. همان دیرین رسالتی که خدا بر دوش جانشینان خود بر زمین قرار داد. گذشتن از امتیازها، رانتها، غرورها، کژرویها، نامردمی ها و خودپرستی هاست.تبعیض ها و ناعدالتی ها را به کنار نهادن است. تطهیر نفس و تصفیه جان است. شکستن خودبینی و خود پرستی است. ترک نازپروری ها و سایه نشینی هاست. همواره تپیدن و به هیچ جا نایستادن است. با شوق ندای حق را لبیک گفتن است. قرب خداوندگار است. با صالحان بودن و به گفته روشنگران گوش سپردن است. در برابر دشمنان نیکی و انسانیت و خداگونگی، ستونی آهنین گشتن است. شکمهای گرسنه را سیر نمودن است. به محتاجان و اربابان نیاز احسان نمودن است. گسسته ها را به هم پیوستن است. من و مایی را از خود پیراستن و خود را برای خدا خواستن است. خود را باز یافتن و به خدا رسیدن است.
چنین عیدی جای تبریک گفتن و شادمانی و قهقهه مستانه سر دادن است. گر به چنین عیدی رسیده ایم، مبارکمان باد.
اما کمی به دور و برمان که نگاه کنیم میبینیم که تا عید فاصله بسیار است. آیا کودک همسایه سیر است؟ آیا رییس اداره از وضع آبدارچی اش با خبر است؟ آیا عیدی و پاداش و حق سنوات و عائله مندی و ...کارگران مملکتمان به پای یک قلم پاداش مدیران مملکتی می رسد؟ آیا ....
کامتان شیرین باد.