اندر باب درنگی دیگر در فرودگاه دوبی
یادداشتهای پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (روز دهم)
پیش از این در یادداشتهای یکمین روز سفر، فرودگاه دوبی را توصیف کرده بودم و اکنون باز پس از سفری چند ساعته بر فراز آسمان، مهمان فرودگاه اعراب جنوب خلیج فارس می شدیم.
شب هنگام در دوبی بودیم و بلیت برگشتمان به تهران برای 45/8 صبح فردا بود! و تازه این فاصله کم بود که خبر دادند پرواز ایران ایر به مقصد تهران 3 ساعت هم تأخیر دارد!!
ترجیح دادم به جای پیدا کردن گوشه ای دنج و خوابیدن، تا می توانم فرودگاه را به چشم خریداری رصد کنم و از زمان بهره برم و از آنچه بر من گذشت به ذکر دو اتفاق بسنده می کنم:
وقتی برای گرفتن کارت پرواز به کانتر مربوطه مراجعه کردیم، نمی شد برخورد بد ونگاه از بالای مأمور مربوطه را نادیده گرفت به ویژه آنجا که خطاب به مسافری آمریکایی گفت: "این ایرانی ها همه جا هستند" و انگار که از موجوداتی نجس و مزاحم یاد می کرد!
ماجرای دوم آنجا بود که در کافی شاپ فرودگاه، چای را در فنجانی بزرگ که به کاسه می مانست به همراه یک قطعه کیک به بهای 5 هزار تومان مهمان یکی از دوستان شدم و سپس در کافی نت فرودگاه در کنار مردی متشخص ایستادم و به چک کردن ایمیل هایم سرگرم شدم.
مرد مسن که کت و شلواری شیک به تن داشت و کراواتی زیبا به گردن آویخته بود، به زبان انگلیسی از من خواست تا در چک کردن ایمیل یاری اش دهم و بعد واضح تر گفت که از طریق ایمیل به پسرش خبر دهم که در دوبی است و پروازش فلان ساعت است و...
همچنان گرم صحبت بودیم که یکی از همراهان من -پورحبیب- از راه رسید و سلام کرد. با احوال پرسی پاسخش دادم و چشمم در چشمان پیرمرد خیره ماند که با تعجب مرا می نگریست و بعد با تردید و این بار به زبان فارسی پرسید: "شما ایرانی هستید؟" و این بار من بودم که متعجب در او نگریستم!
بله. من ایرانی بودم و او افغان و به جای آنکه به آسانی و به زبان فارسی گپ بزنیم، مدتی را به زبان انگلیسی با هم گفت و گو کرده بودیم!!
پسین آدینه بود که خلبان از فرودمان در فرودگاه امام خمینی(ره) و بازگشت به وطن خبر داد.