اندر باب رو کمکنی به سبک ایرانی
یادداشتهای پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (روز نهم)
بازدید از دیوار بزرگ چین که پایان یافت، جوان راهنما مطالبه پول کرد و نفری 250 یوآن تقدیمش کردیم. پس از آن بود که راننده، خودرو را برای صرف ناهار در کنار خیابانی متوقف کرد که اثری از رستوران دلخواه ما در آن نبود و رستورانی چینی با نمایی شبیه به رستورانهای بین راهی جاده های خودمان خودنمایی میکرد!
جدل ما با او شروع شد. از ما اصرار بر اینکه قرار نبوده غذای چینی بخوریم و از او انکار که مسوول تور برنامه دیگری به من ارایه نکرده است.
سرآخر با وساطت بانوی اسپانیایی حاضر شدیم نگاهی به منوی غذای مهیا شده بیندازیم. دو سه نفری به نمایندگی از دیگران وارد شدیم و به اتاقی در طبقه بالا که برای ما رزرو شده بود رفتیم. یکی از همان میزهای گردان در وسط اتاق بود با چند ظرف غذا که به سبزیجات پخته اختصاص داشت و به گفته راهنما با نشستن ما سایر خوراکیها در راه بود.
عهدشکنی تورگردان از یک سو و بوی چندش آور محیط از سوی دیگر باعث شد تا برگردیم و آنقدر در خیابان بمانیم تا راهنما، راننده و بانوی اسپانیایی ناهارشان را بخورند.
از راهنما خواستیم تا تلفنی ما را به خانمی که شب گذشته قرار و مدار برنامه تور را گذاشته بود وصل کند تا بدانیم این چه بی انصافی و عهدشکنی است که روا داشته اما گپ و گفت و چانهزنی پیاپی ما با آن سوی خطیها راه به جایی نبرد و رسم مهمان نوازی را به جا نمیآوردند.
این شد که خواستیم تا هزینه ناهار را به ما برگردانند تا خود خوراکی تدارک ببینیم که باز با تعجب فقط 10 یوآن بازپس داده شد!
دیگر نوبت ما بود که رو کمکنی را شروع کنیم. به اصرار خواستیم تا ما را به خرج خودمان به نزدیکترین شعبه مک دونالد برسانند. وارد شدیم و میزی بزرگ را اشغال کردیم. منوها را در دست گرفتیم و فهرستی عریض و طویل سفارش دادیم. از انواع برگر و سیب زمینی و... و چشمان متعجب راهنما بود که به میز ما خیره مانده بود!
طفلکی حیران مانده بود که این جماعتی که تا چند دقیقه پیش بر سر چند یوآن ناقابل چانه میزدند، چه شد که به یکباره بیخیال مال دنیا شدند و دست و دلبازانه سفارش میدهند و سیر هم نمیشوند!
وقتی تصمیم به ترک رستوران گرفتیم، منظره میز ما و حجم زباله برجای مانده دیدنی بود.