سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/10/17
8:37 صبح

اندر باب فروش به سبک چینی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته:

اندر باب فروش به سبک چینی

یادداشتهای پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (روز هشتم)

شب پیش تا دیروقت به گپ و گفت با آقای رضایی گذشت. دغدغه ها و دل نگرانی هایمان مشابهت های زیادی داشت. سخن به آنچه در کشور جاری و ساری است کشید و رنگ و بویی از سیاست یافت.
تا ظهر که هنگام پرواز به سمت پکن می رسید، فرصتی بود برای سرکشی به بازاری در شینینگ و تهیه چند قلم سوغات. دو نفری روانه یکی از بازارهای شهر شدیم که برای مجرب ها به تنوع جنس و قیمت ارزان شهره بود. بازاری بود دو طبقه، سرپوشیده و طولانی که از خیابانی تا خیابانی دیگر امتداد می یافت.
بازار مکاره ای بود که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن یافت می شد اما دشواری خرید آن بود که ورود به هر فروشگاه دل شیر و جرأت بسیار می خواست. فروشندگان چینی که تقریباً همه آنان از گروه نسوان بودند، در گرفتار کردن مشتری و تحمیل جنس به او استادانی بی بدیل بودند.
اولین پرسش مشتری درباره قیمت یک کالا، مترادف بود با شروع چانه زنی فراوان از سوی فروشنده و سد کردن راه خروج مشتری. هزار نمی خری؟ خب پانصد بخر! پانصد هم زیاد است؟ خب دویست بخر! اصلاً تو به چه قیمتی می خری؟!
و تصور کنید که این چانه زنی و اجبار مشتری به خرید به زبان انگلیسی دست و پا شکسته و گاه تنها با ثبت رقم روی ماشین حساب انجام می شود و سرآخر مشتری برای رها شدن از این گیرودار به ناچار بهای کالایی را می پردازد تا از فروشگاه خارج شود. ولی ماجرا پایان نیافته است!
تازه فروشنده به سراغ کالایی دیگر می رود و می گوید: اگر جنس (الف) را خریده ای، برای ست شدنش نیاز به جنس (ب) داری! آن را هم دارم. ارزان می دهم.
و این بار با تجربه ای که از میزان و توان چانه زنی مشتری به دست آورده است قیمتی را اعلام می کند و بازی دوباره شروع می شود.
خلاصه کنم که تا مشتری در این بازار تجربه به دست بیاورد و عزمش را جزم کند که در برابر فروشندگان کوتاه نیاید، دستانش از اجناس چینی پر شده است!
خدا را شکر که آقای رضایی تجربه کافی داشت و طول بازار و ویژگی فروشندگانش را به خوبی می دانست. این بود که بی خودی به هر فروشگاهی وارد نمی شدیم و اولین قیمتی که روی هر جنس می گذاشتیم پایین ترین قیمت ممکن بود و با جسارت به فروشندگان "نه" می گفتیم.
چندان قصد خرید نداشتم و تنها چند تکه سوغات برای نزدیکان تهیه کردم. بیشتر چشمانم در جست و جوی تازه ها بود و فرهنگ مردم چین را رصد می کردم. اما انصاف باید داد که کالاها و به ویژه لباس هایی خوب با بهایی اندک در بازار فراوان بود و کاش بیشتر خریده بودم!