سلام دوست عزيز
از اينكه بي خبر مي آيي و مي روي ناراحت شدم اي كاش فرموده بوديد مژه فرش راهتان مي كرديم و سرمه زينت قدمتان ...
... ايران وطن ماست
نمي دانم چرا نا خود آگاه به ياد خاطره اي افتادم
... در زلزله بم يكي از خبرنگاران دفتر خاطرات دانشجويي را از زير آوار خوابگاه دختران پيدا مي كند كه در آن خاطرات روزانه دانشجو به صورت روز شمار نوشته شده است ...
در روز دوم خرداد دانشجو مي نويسد :(... امروز به خاتمي راي دادم من امروز احساس مي كنم دوباره زنده شده ام و ايران حياتي دوباره گرفته است و عشقم به وطن فزوني يافته و...)
خبر نگار پرسان و جويان سراغ دانشجو را مي گيرد و درنهايت معلوم مي شود در هنگام زلزله او در راور كرمان نزد خانواده اش بوده و جان سالم بدر برده است و...
خبر نگار وقت ملاقاتي از خاتمي مي گيرد و دانشجو را همراه با دفتر خاطراتش نزد او مي بردو...
خاتمي و قتي صفحه خاطرات دوم خرداد را مي بيند مي گويد:( كاشكي اينحنين نمي كرديد و اينچنين نمي شد ...
با شنيدن اين ماجرا همان حسي به من دست داد كه هر بار كه به حمام باغ فين محل رگ زدن امير كبير ميروم مر افر مي گيرد ...
با اين همه ايران وطن ماست و اين نيز بگذرد اما...
پاينده باشيد