زندگي بازيست
ما خود صحنه مي سازيم
تا بازيچه صحنه هاي خويشتن باشيم.
سلام حسن جان
از بازي گفتي و بازي ده و بازيچه. خدمتتون عارضم که ما ايرانيا بعد از اسلام يه چيزي به اسم جبر وارد زندگيمون شد که همه چيزو دست خدا مي دونيم. به نوعي دليل تنبلي خود رو ميندازيم گردن يکي ديگه. البته اين نظر بنده است. و معمولا در نقش آقاي داگلاس قرار مي گيريم که بازيمون مي دن. ولي تا به حال ديدي طراح بازي باشيم؟ اين بر ميگرده به طرز فکر.هميشه ديدمون از پايين به بالاست. حالا شما برو فيلم dead poet society رو هم ببين. تا بحال شده روي ميز كارت بايستي و اتاقتو از اون بالا ببيني؟ كلي فضاي جديد پيدا مي كني.