حميد جان منم اگر همسرم مراقبم بود جز کاشي و قلاب ماهيگيري و خيابان نمي ديدم. چين رفته بودي راحت تر مي نوشتي ها! ريسماني گردنم افکنده دوست / مي نويسم آنچه خاطرخواه اوست!
اما بايد افشاگري کنم:
دوستان ديگر ما که رفته بودن مي گفتن آقا شبانگا هان تا نسيم سحر در سواحل زيباي مديترانه بمباران بود. آما! نه از آن نوعي که ما در تلويزيون محترم مي بينيم. بسيار پيچيده و جالب تر. مردم هم از بابت اين بمباران ها تاصبح نمي خوابيدند و بي خودانه نوشيدني و تلو تلو خورده يا حرکات موزون انجام مي دادند.
طوبي لک يا حبيبي!