سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/5/17
8:7 صبح

ما روزنامه نگاریم

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: اندیشه، سیاست، جامعه

ما روزنامه نگاریم

مرداد ماه روز ارزشمند «خبرنگار» را در خود دارد که مجالی است برای بازاندیشی در رسانه، مطبوعات، اطلاع رسانی و  پس نیکو بهانه ای است برای نوشتن از کار اهل قلم:

نه جارچی و مداح این و آن، نه سوپاپ اطمینان، نه مزدور بیگانه، ما روزنامه نگاریم. چشم بینا و زبان گویای مردم؛ دماسنجی که اگر حاکمان هم در ما واقع بینانه بنگرند، نقطه جوش، هرم دمای جامعه، آستانه تحمل و... اجتماع را درخواهند یافت. ما مهندسان افکار عمومی امروز هستیم و سازندگان بایدها و نبایدهای ذهن جامعه.
این ماییم که جهت اندیشیدن را تعیین می کنیم یا تغییر می دهیم و از دیگر سو « روزنگاران» تاریخ هستیم. وقایع نگارانی که در هر روز برگی بر تاریخ می افزاییم تا واخوانان فردا که به دیروز می نگرند و به دنبال ساختن چراغ راه از گذشته برای آن روز و فردای خود هستند، از شمعهایی که امروز می سازیم، شراری برافروزند و از شرور تاریکی و نا آشنایی با تاریخ ایمن باشند.
ما می بینیم. حساس می شویم و فریاد برمی آوریم. حتی در برابر پدیده هایی که خیلی ها می بینند و حساسیت شان برانگیخته نمی شود تا صدایی در گلو جریان دهند و سیلی به راه بیندازند. ما می بینیم و داد می خواهیم همه چیز را و همه کس را و در این راه هزینه هم می پردازیم و ترجمان عملی این بیت می شویم که:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم                         که در طریقت ما کافری است رنجیدن
نمی رنجیم بلکه از همان روزی که به رسالت کلمه، کلام و قلم مبعوث شدیم، آموختیم که رنج را و مشکلات را هم باید همزاد زندگیمان بپنداریم و برای شداید در همه لحظه های زندگی جایی در نظر بگیریم. ما روزنامه نگاریم. کنش سازان و واکنش آفرینان جامعه، مهندسان ارتباطات، راویان صادق آنچه هست و آرزومندان واقع بین آنچه باید باشد.
ما بر خلاف پندار آنانی که سیاه نگر و سیاه نگارمان می خوانند، روشن اندیش و سپید نگاریم. اگر واژه های سیاه را کنار هم می چینیم، از این روست که جامه ای سپید برای جامعه مان بدوزیم که مستحق آن باشد.
ما نه تنها سیاه نگر نیستیم که به سیاه اندیشی کافریم، اما معتقدیم که ندیدن سیاهی ها به همان اندازه گناه است که ندیدن سپیدی ها. به همان اندازه معصیت است که دیدن سیاهی ها و چشم بستن بر آنها.
ما روزنامه نگاریم. گاهی به جراحی در نظام فکری جامعه هم همت می گماریم. بیمار باورهای عمومی را به اتاق عمل می بریم و انگاشته های باطل را که چونان غده های بدخیم در چشم باور جامعه جا خوش کرده است، بیرون می کشیم. حتی اگر بیمار به تیر طعنه و دشنام زخممان زند.
ما روزنامه نگاریم. رقصندگان بر لبه تیز شمشیر که می دانیم به هر سو اگر بیفتیم جهنم است. چه دیدن و نگفتن و حق نخواستن و چه انتقاد نکردن و چه انتقام کشی و تخریب و دشمن کیشی. روزنامه نگاری مومنانه مثل رقصیدن بر لبه تیز شمشیر دشوار است، دشوار.
ما روزنامه نگاریم و با پذیرش همه مشکلات تنها زمانی احساس می کنیم هستیم که حقیقت نگاری کنیم. واقعیتها را بنویسیم. با کلمه، چراغ راه را روشن کنیم. همراه و فریادگر دردهای محرومان باشیم. ما به این حقیقت مومنیم که زکات بودن ما، فریادگری است.
شیرین ترین خاطرات ما زمانی شکل می گیرد که خطر می کنیم و تلخی ها را می نویسیم و همتی به مدد می آید و سرانجام شیرین می شود.
ما روزنامه نگاریم. شخصیتهای حقوقی که می خواهیم حقیقت بگوییم و در این راه محتاج فضایی برای حق گویی و واقعیت نگاری هستیم. ما را با هیچ کس سر ناسازگاری نیست مگر آنانی که سر ناسازگاری با خدا و خلق او و منافع و مصالح ملی دارند.
ما همه را دوست داریم مگر آنهایی که مردم و حقیقت را دوست ندارند. پس باور کنید ما نه جارچی و مداح این و آن، نه سوپاپ اطمینان، نه مزدور بیگانه که روزنامه نگاریم.




85/4/8
7:44 عصر

در سوگ بانوی پاک

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: مذهب

آتش، شرمنده است از رقصی که در آستانه پردیس خانه تو داشت ای بهشت را سیده و بهشتیان را سر سلسله. شرمنده اند مردمان که در غبار مرگ، راه زندگی را گم کردند ای دلیل راه.

و ما هنوز پس از هزار هزار فرسنگ فاصله و هزار هزار روز دوری از آن روز شوم، عرق از جبین پاک می کنیم که چگونه پاکترین گوهر هستی را تاب نیاوردند.

شرمنده ایم بی بی، شرمنده! آخر وقتی شب زده هایی به انکار خورشید، پنجه در رخ روشنایی می کشند، مگر می توان شرمنده نشد؟ آخر این چه دنیایی است که دردانه رسول خدا را در خویش تاب نمی آورد؟

... دیری است بلال اذان نمی خواند. گویی واژه ها در گلویش شکسته اند. گویی او را نای ایستادن نیست. چه روزگار نامرادی است!

وای... وای... دردانه پیامبر را رو به قبله کرده اند اما صدای الصلاﺓ.. الصلاﺓ اهل مدینه به گوش نمی رسد. چقدر غریبانه است این نماز! چقدر غریب است امام این نماز! علی بی زهرا که باید بر زهرا نماز بخواند. فرشته ها را بگو صف بکشند برای نماز. جبرئیل خود الصلاﺓ می خواند...

خورشید از شرم رخ نهان کرده است تا شب، بهانه ای باشد برای دفن فاطمه.. و چه روزگار تلخی بود! روزگاری که علی بی فاطمه تنها شد.

فدک؛ فریاد فردای فاطمه

« فدک» فاطمه (س) تنها یک « مزرعه» نبود. جغرافیای فدک، نه دیوارهای باغ که کرانه های ناپیدای بشریت است. فدک، پهنه کمال انسانی است و درختهایش تمثیلی از اشجار طیبه ای که باید در ضمیر انسان، در جان و در باورش ریشه بگیرد. نماد کمال یافته « فدک»، زندگانی خود « فاطمه» است- درود خدا بر او- که در ساحتهای گوناگون به کمال رسیده بود.

در خانه، همسری را چنان معنا بخشیده بود که علی(ع) – آن کانون بی قراری- در کنارش به آرامش می رسید و در وصف مدرسه تربیتی اش همین بس که کانون « ولایت» را برای همیشه گرما بخشید و خورشید « حقانیت» را برای ابد از حصار ابرها به در آورد. شخصیت انسانی « بانوی اول خلقت» به گونه ای کمال یافته است که حضرت خالق، خلقت را به وجود او مشروط نموده و خلق محمد(ص) و علی(ع) را نیز از آن رو رقم می زند که فاطمه هست.

به گاه معرفی اهل بیت نیز باز محور فاطمه است: « فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها ...» و همین دعایی است که خداوند بسیار دوست می دارد بدان سوگند داده شود تا حوایج بندگانش را برآورد. در عرصه اجتماع و سیاست، فاطمه آنچنان حاضر است که نقش بندان تاریخ نمی توانند در برابر عظمتش سر فرود نیاورند. حاصل این حضور پر شکوه، قوام آیین محمد و دوام ولایت بر مسیر نبوت است. او چنان سنگر سترگی بود که اسلام ناب برای همیشه ماندگاری خود را وامدار اوست. با بودن فاطمه، خطهای توطئه پاک و مشتهای نیرنگ باز می شد و همه می دانستند که فاطمه ناخدایی است که کشتی حقیقت را از توفانهای بلا به سلامت عبور می دهد. حضور مداوم او تفسیرگر حقانیت مردی است که حق با او معنا می شود و او نیز با حق.

به یقین دایره فدک بسیار گسترده تر از یک زمین محدود و یک زمان کوتاه است.نقشه فدک را اگر روی زمین بگسترانند، همه پهنای زمین را می گیرد و گستره زمان را نیز هم. چنانکه گفته اند وقتی هارون به پیشوای هفتمین گفت مرز فدک را معلوم کنید تا به شما برگردانم، امام فرمود: همه سرحدات کشور اسلام. فدک یعنی این..

فهم اندک من از فریادهای روز و شب مادر همه دین باوران عالم، به این می رسد که فدک یعنی ایمان، یعنی عشق، یعنی عدالت، یعنی کمال. یعنی اینکه مادر می خواهد راه فلاح و رستگاری را به فرزندان نشان دهد که اصلاً فلسفه وجودی اهل بیت عصمت و پاکی، تعلیم عصمت به همه مردم در همه زمان و زمین است. اگر بر امامت خویش نیز تأکید می کنند، نه از این روست که امامت حق آنهاست که هست، بلکه از آن رو که امامت آنها حق همه انسانهاست و فریاد آنها بر این است که مردم را از چراغ محروم می کردند تا خود در تاریکی بر شانه های خلق بنشینند و سواری بگیرند.

حسین(ع) سر در این راه داد تا حق داشتن امام صالح برای مردم را به آنها بازگرداند. همه پیشوایان پاک هم بر این بودند و مادر ایمان و عدالت و پاکی، فاطمه زهرا(س) نیز می خواست فدک ولایت خاندان خدا را پیشکش مردمان کند تا آنها راه روشن حق را بیابند وگرنه سخن از یک باغ و مزرعه حتی اگر به بزرگی همه دنیا باشد، در شأن زهرا نیست که همه گیتی کوچکتر از آنست که ذره ای از قلب فاطمه را به خود مشغول دارد.

وقتی علی(ع) همه حکومت را مادام که حقی را زنده ندارد و باطلی را نمیراند با عطسه بز و کهنه کفشی پر وصله برابر می کند، همسر، هم شأن و هم اندیشش نمی تواند از یک مزرعه کوچک سخن بگوید.

پس با همه ایمانم می گویم که فدک یک مزرعه نیست. پیشوایی، حق آل ا.. است و بستر کمال انسان. و ما سوگوار مادری هستیم که همه ما را رستگار می خواست.