سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/29
2:26 عصر

دهمین انتخابی که در پیش است...

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: اندیشه، سیاست، جامعه

دهمین انتخابی که در پیش است...

یکم) در دشت، هر چه فریاد کنی، بازخوردی نخواهی شنید. هر اندازه هم که فریادت بلند و رسا باشد، باز هم بازخوردی نخواهد داشت. برای داشتن بازخورد صدا، باید کوههایی را یافت رفیع و تنگاتنگ و آنگاه است که صدای آرامت هم بازتاب خواهد داشت.
در جامعه هم برای آنکه صدا بازتاب داشته باشد، باید دشتها را رها کرد و در میان انبوه خلق که از هر کوهی سترگ ترند لب به سخن گشود و بازخوردش را به تماشا نشست.
این واقعیتی است که سیاست ورزان و نیز اهالی قلم باید بدان آگاه باشند. به تجربه دیده ایم بسیاری را که سخن نیکو داشته اند و گفته اند و نوشته اند اما هیچ بازتابی نداشته است و کسانی هم سخنی با عیار پایین تر عرضه کرده اند و پاسخی گسترده گرفته اند.
باریک که بشویم، در می یابیم که آنها نیکو نواخته اند اما در دشت و اینها فقط نواخته اند اما در میان کوهها!
غرض اینکه در گردونه تلاش برای مشارکت حداکثری در انتخابات نیز باید حداکثر تلاشمان این باشد که سخن مناسب را در زمینه و زمان مناسب مطرح کنیم تا به نتیجه برسیم. باید انبوه خلق را دریابیم و همراه و در میان آنها باشیم. باید سخنی را که نیک می پنداریم در کوهستان سترگ و سر به آسمان ساییده مردم این خاک عرضه کنیم.
دوم) آدمیزاده هنگامی که در چاردیواری خویش جای می گیرد، دیوار را پایان جهان می پندارد، غافل از آنکه پشت آن دیوار هزار هزار فرسنگ راه مانده است و این زمین کروی هم که اصلاً پایانی ندارد!
در جامعه نیز برخی گروهها و پاره ای احزاب و سیاست ورزان، دیوار جناح و دسته خود را پایان همه چیز تصور می کنند و برتافتن این مسأله که آن سوی حزب و گروه آنها هم کسانی هستند که باید عرضه شوند، برایشان دشوار است. بسیار دشوار!
و این بینش نیز از موانع دستیابی به مشارکت حداکثری است. باور کنیم که برای رسیدن به آتیه ای ارزشمند تر از دیروز و امروز، همه نیروها و توانها باید در کنار هم قرار بگیرند نه رو در روی هم.
سوم) در برنامه های تلویزیونی که دقت کنیم، می بینیم برنامه ها و نقشهایی گل می کنند که مردم در رفتار و کردار آنها، خود را می بینند و حتی برنامه ها را به نام کسی می خوانند که با او احساس نزدیک تری دارند. روزگاری مجموعه "سالهای دور از خانه" را به نام "اوشین" می شناختند و نمونه تازه ترش "جواهری در قصر" که "یانگوم" می خواندندش. در مجموعه های داخلی هم "روزی روزگاری" را به "مرادبیگ" می شناختند و "نقطه چین" را به "بامشاد" و حتی با "برره" هم که نسخه اغراق شده پاره ای رفتارهای ما بود همین احساس نزدیکی را داشتیم!
این یک واقعیت است که مردم با کسی احساس همذات پنداری می کنند که به آنها نزدیک باشد نه قدیسی فرادست و قهرمانی خارق العاده. مردم با "از ما بهتران" احساس همراهی و هم رأیی نداشته اند و نخواهند داشت. در انتخابات نیز مردم کسی را برمی گزینند که با آنها و نیازها و آرزوهایشان مشابهت بیشتری داشته باشد. پس کسانی قدم در این راه بگذارند که مردم آرزوها و خواست های خویش را بتوانند در قامت آنها ببینند.
چهارم) حکایتی قدیمی شنیده بودم که اشاره داشت به خانی که لقبی طویل به او داده بودند و عالیجاهی عزت همراه بود و غریبه ای پنداشت که این لقب، نام چندین نفر است و می گفت این همه آدمیزاده در خانه جای نخواهند گرفت!
در جامعه نیز گروهی چنین می پندارند که خودشان به تنهایی، بسیارند و شاید خانه ایران هم برایشان کوچک باشد حال آنکه اندکند. باید پذیرفت که چند هزار نفر از یک گرایش، هرگز معنای تکثر و چند صدایی نمی دهد چرا که همه یک رأی هستند و برای گرد آوردن همه رأی ها، باید سبدهای گوناگون برابر با آرای گوناگون گذاشت و باید باور داشت که مهمتر از اینکه این آرا به کدام سبد ریخته می شود، این است که مجموع همه سبدها به حساب "جمهوری اسلامی ایران" واریز می شود.
این نکته بسیار مهمتر است از آن که چه کسی رأی می آورد و از همین روست که باید زمینه را برای ظهور صاحبان آرا و سلایق و اندیشه های گوناگون فراهم آورد تا زمینه برای مشارکت حداکثری مردم نیز مهیا شود.