سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/8/9
10:13 عصر

با شهدامان چه می کنیم؟!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، همدلی، سیاست

با شهدامان چه می کنیم؟!

هفته گذشته پیکر چند شهید گمنام مهمان برخی دانشگاه های کشور شدند و بهانه ای شد برای این یادداشت و از شهدا گفتن و نوشتن.
ما مدتهاست که پیکر شهدامان را به "خاک" سپرده ایم و بسیاری از ما روش و منش شان را به "باد". و یادش گرامی شهید همت که می گفت شهدا را نه به خاک که به یاد بسپاریم! دریغا که "یاد" ما تاب در خود سپردن "یادگاری های خدا" را ندارد!
شهدا، جاودانه مردمی هستند که نام خاکی خویش فرو می نهند و نام از خداوند به امانت می گیرند و خدای را چنان عاشق خود می سازند که خود "دیه" آنان می شود و مقرر می فرماید که به "بی مرگی" برسند و روزی خوران درگاه او باشند و نوربخش جان و جهان.
از آنان و از حماسه عظیمشان هرچه بگوییم و بگویند کم است اما با شنیدن خبر تدفین پیکر چند تنشان در دانشگاه و دیگر جاها که انگار به سنت و رسمی متداول بدل شده است، بهانه ای یافتم تا آنچه دیرگاهی است بر جانم سنگینی می کند را بازنویسم.
درست که جنگ بد است و گلوله بد است. اما وقتی به ما تحمیل شد، وقتی دشمن آمد که بماند، مردانمان ایستادند تا فصلی به نام "دفاع مقدس" شکل بگیرد و مرام و مسلکی به نام "فرهنگ شهادت" رخ بنماید و ما یادگارانی به نام "شهدا" را به ارث بریم.
بر این باورم که شهدا، بیت المال معنوی بشریتند. همان سان که دست اندازی -به قصور یا تقصیر- به بیت المال مادی مستوجب جزاست، متعدیان به بیت المال معنوی هم باید تاوان پس دهند.
بر این گمانم که قرار نیست شهدا ابزار دعوای حضرات شوند. قرار نیست شهدا مایه فخرفروشی برخی از ما شوند. جای شهدا در قلب اهل قبله است و حرمت نهادن به شهدا، احترام به انسان، اسلام و ایران است.
این گوی را می شود به میدان آورد اما نمی شود با آن بازی کرد!! بازی با این میراث ارزشمند، پیامدهای زیان بار سنگینی دارد. سنگین تر از آنچه در گمان آید.
عقل مدرن بشر امروزی، در روسیه، انگلیس، فرانسه، کره و.. هرجا که جنگی را پشت سر گذاشته، به این نتیجه رسیده است که باید حرمت قربانیان وطن را پاس داشت. و دیده ایم و شنیده ایم فضاها و بناهایی را که به احترام آنان تدارک دیده اند تا مهمانان در برابرشان تاج گل نثار کنند و مردم، فداییان وطن را ارج نهند و بدینسان هویت ساخته اند برای خویش.
ما اما، برخی مان، هرچند ناخواسته چنان می کنیم که شهید و شهادت به ابزاری مکانیکی در دکان سیاست بدل شوند و نقش پیچ و مهره ماشین قدرت را بازی کنند! نه آقایان! نه بزرگان! شما را به خدا چنین نکنید. بیایید به حرمت شهدا هم که شده، حریمشان را پاس بداریم و بی اندیشه آنان را به هر مکان و هر خیابان نیاوریم.
خیلی از جبل النورها جواب داده است اما هستند جبل النورهایی که بی چراغ و بی چراغبان مانده اند!
به باور من شهدا با دفن بی حساب و کتاب و بی تدبیر در هر پارک و تپه و دانشگاه و کارخانه و... وارد زندگی مردم نمی شوند. "الناس علی دین ملوکهم". وقتی که زندگی مسوولان بوی سنگر و جهاد و شهادت بگیرد، زندگی مردم هم با شهید و شهادت و شهود آمیخته خواهد شد.
شهدا را هرجا که می خواهید به خاک بسپارید اما شما را به خدا نگاهتان را شهیدگونه به زندگی بیندازید اگر صادقید.
به خیابانهای شهرها، به کوخها و به کاخها، به ماشینهای آخرین مدل و پاهای پر آبله، به شکمهای گرسنه، به سفره های گناه، به فرصت سوزی ها و بی تدبیری ها، به رانت خواری ها، به ریاکاری ها و مردم فریبی ها، به زراندوزی ها و تزویربازی ها، به وطن فروشی های از سر حماقت و جهالت، به سپردن ایران به کارنابلدان، به کنار راندن دلسوزان و آگاهان، به هویت فروشی و تلاشی فرهنگی و به هزار کوفت و زهر مار دیگر نگاه کنید. چقدر این زندگی ها با فرهنگ شهادت فاصله دارد؟
قرارمان عدالت بود. عدالت! اما؟... من شرمنده ام. به خدا قرارمان این نبود که امروز بعضی هامان می کنیم. هتلهای چند میلیاردی و برجهای آنچنانی در کنار کارتن خوابها، رزمندگانی که امروز کنار خیابان به گدایی ناچارند و اصالتهایی فراموش شده! چه جوابی داریم برای شهدا؟ حتی چه جوابی داریم برای شهدای زنده؟ جانبازانی که ابراهیم وار هشت سال در آتش نمرودیان سماع کردند و خم به ابرو نیاوردند. خوب جنگیدند و کم نیاوردند اما امروز انگار جایمان را تنگ کرده اند! رادمردانی که تاریخ به احترامشان به پا خواهد خواست اما ما می گوییمشان که: "چرا رفتید؟ مگر ما گفتیم بروید که منتش را سر ما می گذارید؟". جانبازانی که به اندازه "سفره" های بی حساب و کتاب بعضی از ما، "سرفه" های با حساب و کتاب دارند. ما مدتهاست که برادران شهید و جانبازمان را یوسف وار به چاه فراموشی سپرده ایم.
از پیکر پاک شهدایمان، پیکهای تبلیغاتی نسازیم. باور کنیم و به همه بباورانیم که شهید حرمت دارد.
اماممان گفت که "شهدا چشم و چراغ این ملتند" و زهی تأسف که ما فقط این جمله را به عنوان تزیینی بر بالای نامه های اداری مان به کار گرفته ایم!!
بیایید شهدا را در همان مزارها و بهشتهای شهدای شهرهامان دفن کنیم اما از گلدسته های زندگی مان اذان فرهنگ شهادت بگوییم. شهدا را به خاک بسپاریم اما غبار خاک از جامعه مان بگیریم که بی گمان در این مسیر مسوولان باید پیشگام باشند. و صد البته این پیشگامی به شعار خدمت دادن و نان از شهادت خوردن نیست! به تظاهر و عوامفریبی نیست! به سخن گفتن از عدالت و ساده زیستی و جهاد، و در عمل با بی برنامگی و بی تدبیری شهر و کشور را به عقب راندن نیست! که شهدا از وطن خویش با جان خود دفاع کردند و حاضران باید با تدبیر خویش از مام وطن پاسداری کنند.