سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/8/4
8:16 صبح

هیزمی برای کباب بیگانگان

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، جامعه، هویت

هیزمی برای کباب بیگانگان

در صندلی عقب خودروی یکی از اقوام که مسیری طولانی را در خیابانهای پایتخت می پیمود نشسته بودم و چشمانم بی اراده روی خانه ها و فروشگاههای حاشیه خیابان می گذشت. غوطه ور در انواع خیالات بودم بر تابلوها چشم می گرداندم که نکته ای آزارم داد: حضور پررنگ نامهای بیگانه!
جدا از فروشگاههایی که عرضه کننده محصولات خارجی و یا نماینده یک برند خاص تجاری هستند، فروشگاههای فراوان و متنوعی را دیدم که کالای ایرانی می فروختند و یا خدمات داخلی ارایه می کردند اما عنوانی بیگانه را بر پیشانی ساختمان خود حک کرده بودند.
در این اندیشه ام که آیا این اتفاق نیز نمود دیگری برای از خود بیگانگی فرهنگی نیست؟ آیا این امر با «پرچم دیگران را بر بام کشور خود به اهتزاز درآوردن» تفاوتی دارد؟ عکاسی که نام "فیگوراتیو" را بر فروشگاه خود می نهد و یا تابلوفروشی که عنوان "پیکاسو" را بر نقاشان ایرانی برتری می دهد و نام فروشگاه خود را "هنرکده پیکاسو" گذاشته است، چگونه می اندیشند و چه باوری دارند؟
مگر نه اینکه "اسم" برای آدمیان به سان "پرچم" است برای کشورها؟ و مگر نه اینکه هر کشوری برابر با باورها و فرهنگ خود، پرچمی را بر می گزیند؟ پس چرا ما اینچنین مشتاق به اهتزاز درآوردن پرچم بیگانگان بر بلندای فرهنگ خود هستیم؟
نامهای ریشه دار پارسی چه کم دارند که در میان ما جای خود را به اسمهای بیگانه و یا من درآوردی می دهند؟ آرش و سیاوش و فرهاد و نسرین و نسترن چرا باید برای .... جا خالی کنند؟ نامهای زیبای فرهنگ اسلامی ما همچون محمد و علی و فاطمه و احمد و... چرا باید برای .... جا باز کنند؟
بر ما چه رفته است که هیزم برای کباب دیگران فراهم می آوریم و باد در پرچم آنام می دمیم؟ چه شده است که حال باید نامهای غربی و نامأنوس با فرهنگ ایرانی، نگاهمان را بیازارد؟ آیا قرار است در همه زمینه ها پیشینه کهنمان را به زرق و برق امروز غرب ببازیم؟
پیش از این در یادداشت «تاراج فرهنگ و هویت» نوشته بودم که چه بر سر حافظ و عبید و ابن سینا و مولانا و فردوسی و... آمده است و چگونه همسایگان ما آین میراث کهن را به سود خویش مصادره کرده اند. و باز نوشته بودم که از آنها چیز دیگری نمی توان انتظار داشت اما ما چرا به هوش نیستیم؟ وقتی یک شهروند ایرانی نام داوینچی و پیکاسو را بر کمال الملک و صنیع الملک ترجیح می دهد و یا گالیله و ارسطو را بر ابن سینا و حکیم توس و ابوریحان برتر می شمارد، یعنی خطر بیخ گوشمان است. خواب نمانیم.