سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/6/25
6:10 عصر

جشن یا سوگ؟!

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: فرهنگ، مذهب، جامعه

         جشن یا سوگ؟!

باری قضا را با گردشگری از بلژیک هم سخن شده بودم. هنگام، چند روزی مانده به رمضان المبارک بود قریب به 6 سال پیش. او پارسی نمی دانست و من با انگلیسی آشنایی ام اندک بود. گفت و گوهایمان به دشواری به انجام می رسید اما طولانی بود و پر دامنه. او بسیار پرسشگر بود و کنجکاو درباره هرآنچه که در ایران می دید و من مشتاق به گپ و گفت با بیگانه ای شیفته جذابیتهای ایران. از هر دری سخنی می گفتیم و هر چیزی بهانه ای می شد برای ادامه صحبت.

یکی از مباحثی که بینمان رد و بدل شد، ماه رمضان بود و می پنداشت که با فرا رسیدن این ماه، باید گرسنگی بکشد و روزهای دشواری را در میان مسلمانان در پیش خواهد داشت. حال مرا تصور کنید که با زبانی الکن می خواهم از ایران و اسلام به شکلی قابل قبول برای او دفاع کنم و او را جذب ارزشها و هنجارهای خودی سازم.

در این مقوله بسیار با او سخن پرداختم. گفتم که ما به این ماه عشق می ورزیم. رمضان را دوست داریم. ماهی است که مردم مهربان می شوند. آمار نیکی ها و خیرات فزونی می یابد و میزان جرم و گناه کاهش. با گرسنگی و تشنگی و تأثیر آن بر روح آدمی، به آسمان نزدیک تر می شویم و حال همنوع را بهتر می فهمیم. گفتم که روزه تمرینی است هم برای بدن و هم برای روح و جان. نظم بخشیدن به زندگی و ملزومات آن است برای یک ماه. گفتم که...

و برای ترس او بر خود نیز گفتم که اسلام دین رحمت است و لطف نه دین سخت گیری و جبر و ستیزه. گفتم که اسلام بر ناتوانان و بیماران و مسافران روزه را واجب نکرده و او نیز مسافری است که به راحتی می تواند در هتل محل اقامتش به شکم هم بیندیشد و گفتم که مسلمانان را در این ماه با خود نامهربان نخواهد یافت.

گپ و گفتم با او در این بهانه فراوان بود و به یاد دارم که چراغانی های معمول در شهری که بودیم را به او چنان قبولاندم که به مناسبت جشن رمضان است و در دل افسوس می خوردم که چرا نباید به خاطر فرا رسیدن این ماه که آنرا موسم مهمانی خدا می دانیم شادی کنیم و چراغانی کنیم و دست افشان و پای کوبان باشیم؟!

دغدغه های آن روزم را در رخت یادداشتی در ماهنامه طوبی چاپ کردم و خدای را شاکرم که امروز و سالهای اخیر اندک اندک گویی باور مشابهی در ایرانیان شکل گرفته است و حال و هوای جشن را بیشتر از گذشته در جامعه شاهدیم. اما قصه تغییر ساعت کار ادارات از سوی دولت در رمضان امسال موجب شد تا با این یادداشت تازه برابر شما بنشینم و چند دغدغه پیشین را تکرار کنم.

 مگر رمضان را همواره «مبارک» نمی خوانیم؟ مگر رمضان هنگام ضیافت خداوندگاری با آن همه نیکویی ها نیست؟ و مگر نه آنکه این ماه، برترین ماهها و روزها و شبهایش بهترین ایام است؟ پس چرا نمایش ظاهری ما ایرانیان مسلمان در این ماه، رخوت و سستی و خمودگی است؟
این روزها ادارات ما اگر بی بازده نباشند در حداقل بازدهی هستند. کارمندان هنوز نیامده عزم رفتن دارند و هیچ نمی دانند که چرا به خواب و استراحت بیشتر تشویق شده اند! مگر نه اینکه کار کردن در این ماه نیز پاداشی افزونتر نزد خدا دارد پس چرا؟

چرا در سایر بلاد اسلامی، به ویژه سنی نشینان میانه و غرب آسیا، رمضان به راستی ماه جشن و سور و سرور است که گویی به یقین به والاترین مهمانی هستی فراخوانده شده اند، اما در ایران ما از این ایام نورانی بیشتر بوی غم و ماتم و سوگ استشمام می شود؟ آیا هیچ ناظر بیرونی به سان آن بلژیکی باور می کند که این ماه را دوست داریم و از رسیدنش خرسندیم؟

 چرا عروسی های ما در ماه شعبان تنگاتنگ و انبوه و پرشمار است و با ترافیک جشنهای گونه گون رو به روییم اما به رمضان که می رسیم انگار که انجام خواستگاری و برپایی جشن تولد و تدارک سور و سات عروسی از گناهان نابخشودنی است؟ چرا رسانه های ما به ویژه صدا و سیما، پا از دایره تکرار برون نمی نهند تا برای یکبار هم که شده دور از مواعظ و نصایح سطحی و کم نفوذ، با نگاهی نو و از دریچه ای جذاب، منظری ستوده و درخور از «جشن رمضان» ترتیب دهند؟ (هر چند که تغییر نگرشها در رسانه ملی در سالهای اخیر شایسته ستایش است)

  چرا خطبا و سخنوران ما در منابر و مساجد و همه تریبونهای فعال در این ماه به جای تکرار مکرر این عبارت که «خفتن در این ماه نیز عبادت است» بر بیداری و آگاهی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هشدار نمی دهند؟

  چرا در این ماه پر فضیلت که تمامی کتب آسمانی و افضل آنها قرآن کریم در آن نزول یافته است، از ارزش صد چندان تحقیق و پژوهش و کسب دانش و معرفت سخن نمی گوییم؟

  چرا در این ماه پاک و گرانقدر که فرق دلاور مرد عرصه عدالت و دادگستری به خاطر شدت عدلش در محراب نماز شکافته شد، به جای پیروی از آن ظلم ستیزی و دادپروری و بازخوانی سیره ناب او، همه این ماه پر نشاط و شعف را تنها به عزا و ماتم مولا تبدیل می کنیم و فراموش می کنیم که اگر رمضان ماه شهادت مرد مردان است، ماه ولادت مجتبای او نیز هست.

  چرا سنت نیکوی افطاری دادن را به دیگهای بزرگ شده از چشم و هم چشمی و ریا- و نه کاسه های کوچک اطعام مستمندان – بدل کرده ایم؟

  چرا برخی از ما با روزه داری در این ماه به جای درک آه گرسنگان و نداران و شکر به درگاه ایزد بر آنچه داریم، فرصت افطار تا سحر را به انباشتن شکم از طعام چنان مشغول می داریم که...؟

  هم چنان که پیش از این در طوبی نوشته بودم: نمی گویم ای کاش من و ما شرمنده و شرمسار نامسلمانان و یا مسلمانان سایر بلاد نباشیم. اما ای کاش با چنین نحوه برخوردی با این ایام نیکو و فرخنده، شرمنده خود و خدای خود نشویم!!