سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/5/21
4:45 عصر

به استقبال کریسمس در سرزمین باستانی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

به استقبال کریسمس در سرزمین باستانی

یادداشتهای پراکنده از دیدار با کشور چکمه پوش (ادامه شامگاه سوم)

به سختی از لا به لای جوانانی که خندان و شاد در حلقه های متعددی گرد هم آمده بودند و شب تعطیلی پایان هفته را خوش می گذراندند، گذر می کردیم تا بخش های مختلف دادگاه باستانی شهر را بازشناسیم.
کریسمس نزدیک بود و گرداگرد محوطه دادگاه که با چراغانی های ویژه آذین یافته بود، غرفه هایی خاص به فروش تزیینات جشن آغاز سال نو و انواع خوردنی ها و نوشیدنی ها می پرداختند. پسران و دختران جوان نیز پرشمار و انبوه در آن محوطه و محوطه های جنبی گرد هم آمده بودند و شب زنده داری(!) می کردند.
در یکی از دیوارهای محوطه دادگاه، دهانی باز –معروف به دهان شیطان- حجاری شده بود که در عهد باستان مردم گلایه نامه ها و شکواییه های خود را در آن می انداخته اند تا مورد بررسی دادگاه قرار گیرد. در گوشه ای از محوطه، پلکان سنگی بلندی بود که متهم از آن بالا می رفته و به صحن دادگاه وارد می شده است. مردم در محوطه به انتظار می ایستاده اند و اگر متهم از پله ها به پایین بازمی گشت نشان از تبرئه او داشت و اگر مجرم شناخته می شد، از پشت دادگاه و از روی پلی که از بالای کوچه جنبی می گذشت به بازداشتگاه وارد می شده است.پلکان متهمان
چهار سوی محوطه ای که گویا میدان اصلی و باستانی شهر بوده است و مجسمه ای از دانته نیز در آن به چشم می خورد، چهار سبک کهن معماری را می شد به خوبی رویت کرد و در واقع هر ضلع میدان یکی از سبک های معماری را نمایش می داد. برخی از کنده کاری ها نیز الهام گرفته شده از ایران باستان بود آنچنان که برای نمونه شیر بالدار در آن میان هویدا بود.
در میانه میدان جایگاهی بود که هرگاه قصد عبرت آموزی به سایرین در میان بود، مجرمان را در آنجا غل و زنجیر می کرده اند و جالب آنکه در این جایگاه دو فرو رفتگی مکعب مستطیل شکل به چشم می خورد و در برابر پرسشم چنین پاسخ شنیدم که: این قالب خشت های استاندارد برای ساخت و ساز در شهر بوده است. یعنی برای آنکه همه خشت ها یک اندازه و همسان باشند و نمایی زیبا به ابنیه شهر بدهند، از این قالب بهره می جسته اند.
گشت و گذارمان در عالم باستان که به پایان رسید، سری به عالم جشن های سال نو زدیم و از میان کاج های تزیین شده و گوزن های سردسیری که روی برف ها گام بر می داشتند، به کلبه ای وارد شدیم که بابا نوئلی به همراه یارانش در آن به گپ و گفت سرگرم بود.
بابا نوئل دستم را گرفت و در کنار خود بر تخت نشاند و در همان حال خانمی با شتاب عکسی گرفت و تا به خود بیایم و کمی گوشه و کنار کلبه را سیاحت کنم، یک برگ تقویم سال 2012 که عکس دو نفره من و بابا نوئل کادر بالای آن را تزیین کرده بود پیشکشم کردند.
یکی شان توضیح داد که این گروه از سرشناس ترین پزشکان شهر هستند و هرساله با چنین رسمی به استقبال سال نو می روند و برای درمان کودکان اعانه جمع می کنند. هر چه سکه در جیب داشتم در صندوق کنار درکلبه ریختم و بدرودشان گفتم.
نیمه شب بود که مهمان مک دونالد شدیم با آن ناگت های مرغ کوچک بند انگشتی اش.