سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/6/10
6:7 عصر

بیروت با رنگ و بوی فرش ایرانی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

بیروت با رنگ و بوی فرش ایرانی

یادداشت‌های پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه (پسین روز پنجم)

در راه بازگشت به هتل، از فروشگاه "لقمة الاصیل" برای ناهاری دیرهنگام، "شاورما" خریدیم که یکی دجاج بود و دیگری لحم.
نزدیک غروب بود که همسرم استراحت در هتل را برگزید و من قدم‌زنان راهی بیل   (BIEL) شدم. جایی در شمالی‌ترین نقطه بیروت که مرکز نمایشگاهی این شهر است و در آن ایام سومین نمایشگاه اختصاصی فرش‌های دستباف ایرانی در آن برپا بود.
در کناره بزرگراه و از خیابانی که به سمت دریا می‌رفت، با دنبال کردن تابلوهای راهنما به بیل نزدیک می‌شدم. در طول مسیر و البته آن‌چنان‌که در روزهای پیشین در خیابان‌های بیروت دیده بودم در همه جای شهر، تبلیغات نمایشگاه فرش ایران خودنمایی می‌کرد. نمایی از برج آزادی تهران در کنار نمایی از صخره روشه و برشی از یک فرش لچک و ترنج ایرانی عناصر اصلی این تبلیغات بودند.
به سالن که نزدیک شدم، شمار خودروهای طبقه دارایان بیروت در کناره مسیر و رفت و آمد پر تعداد اعراب خبر از رونق نمایشگاه می‌داد. مردانی را در رخت باربر می‌دیدم که فرش‌های بسته بندی شده بر دوش در پی کارفرمایان عربشان روان بودند و فرش‌های خریداری شده را در خودروها جای می‌دادند.BIEL
با آقایان رضایی و مهدوی که از برگزارکنندگان نمایشگاه بودند هم‌سخن شدم که دل پری داشتند از ناهمراهی سفیر و رایزن بازرگانی ایران در این ماجرا. آقای رضایی برچسب‌هایی که بخشی از نوشتار روی تابلوهای تبلیغاتی نمایشگاه را پوشانده بود نشانم داد و گفت: فکر می‌کنی این بخش سانسور شده چه باشد؟ نام وزارت بازرگانی ایران که دوستان ایرانی ما کاسه داغ‌تر از آش شده اند و به گمان اینکه چون نام وزارت بازرگانی لبنانی‌ها در آن نیامده و ممکن است خاطرشان مکدر شود، نام طرف ایرانی را پنهان کرده‌اند!
آقای رضایی از تعداد تابلوهای شهری منقوش به تبلیغات نمایشگاه در شهر که می‌توانستم بر پرتعداد بودن آن‌ها گواهی دهم می‌پرسید و می‌گفت سفیر و رایزن‌مان از شمار اندک این تبلیغات گله دارند!
او از ناهمراهی میزبانان ایرانی در آزادسازی پولی که برای نمایشگاه به حسابشان آمده بود گلایه داشت و از آن سو از حسن اعتماد لبنانی‌ها که بدون دریافت نقدی پول در حال خدمت رساندن بودند سپاسگزاری می‌کرد و همه زبان حالش این بود که: من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد!
رضایی همچنین محوطه مرکز نمایشگاهی بیروت را کم و بیش نشانم داد و از ویژگی‌های این مرکز گفت. سالن (Pavillon Royal) را توصیف کرد که خودروهای ویژه ثروتمندان برای ورود به آن و بهره‌مندی از رستوران گران‌بهای صف کشیده بودند و ویژگی‌های نمایشگاه فرش ایران و کم و کیف غرفه‌ها و شرکت‌کنندگانش را برشمرد.
داخل نمایشگاه سرگرم سیاحت در طرح‌ها و نقوش قالی‌های ایرانی شدم و بی‌آنکه از ارتباطم با فرش و وزارت بازرگانی بدانند، با برخی غرفه‌داران هم‌سخن شدم تا از حال و روزشان بدانم و از نظرشان درباره تجارت فرش در بیروت باخبر شوم.
شب هنگام باز با همسرم مهمان مک‌دونالد شدیم و قدم‌زنی بر کرانه مدیترانه.
از نیمه‌های شب تا هنگام طلوع، باران بیروت را شست‌و‌شو داد.