سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/10/30
10:50 صبح

اندر باب دیوار چین

به قلم: حمید کارگر ، در دسته:

اندر باب دیوار چین

یادداشت‌های پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (شامگاه روز هشتم، بامداد روز نهم)

پسین روز هشتم سفر بود که باز سوار بر ایرچاینا از شینینگ به سمت پکن پرواز کردیم و شب‌هنگام در فرودگاه عریض و طویل پایتخت سرزمین اژدها قرار گرفتیم.
برنامه‌ریزی برای ادامه سفر بر عهده خودمان بود و برای پیشگیری از اتلاف وقت و سردرگمی، تصمیم گرفتیم از یکی از دفاتر رزرو هتل در فرودگاه کمک بگیریم. نتیجه آن شد که مهمان هتلی شدیم به نام Days Inn  در حوالی شهر ممنوعه پکن.
دفتر رزرو هتل شروع کرد به تبلیغ برای تور گردشگری پکن و مزایای آن که می‌شد آن را هم افزون بر هتل در همانجا هماهنگ کرد و وقتی تمایل ما را به این اتفاق دید، کسی را به همراه ما در ونی که به سوی هتل رهسپار بود، همراه کرد.
در بخش پذیرش هتل چانه‌زنی برای متقاعد کردن ما به حضور در تور فردا ادامه یافت و دوستان معتقد بودند مبلغ 300 یوآن اندکی گران است. ضمن اینکه برنامه تور، سرو ناهار چینی بود که برای ما چندش آور بود و تقاضای جایگزینی آن را داشتیم.
در اتاق که استقرار یافتم، تلفن زنگ خورد و خانمی که نماینده دفتر گردشگری بود اعلام کرد که حاضرند با مبلغ 250 یوآن و با ناهاری که مطابق میل گروه ما باشد، میزبان برنامه ما باشند و حضوری دوباره در دیوار چین، بازدید از کارگاه تراش یشم، بازدید از کاخ تابستانی باستانی پکن و آشنایی با طب سنتی چین در ورزشگاه المپیک پکن را برایمان ترتیب دهند.
با مشورت گروه به این پیشنهاد پاسخ مثبت دادیم و قرار شد صبح فردا راهی شویم.
صبح هنگام، بانویی به همراه پسر جوانی که راهنمای تور بود و یک راننده در خودروی ون به انتظار ما بودند و باز یکی از خصایص عادی ما ایرانی‌ها –تأخیر- رخ نمود. همگی منتظر یکی از همراهان بودیم که تسویه حسابش با هتل به درازا کشید.
برای عذرخواهی از آن بانو و راهنمای برنامه، سر صحبت را باز کردم و دانستم که بانوی میانسال، معلمی اسپانیایی است که برای اقامتی یک ماهه به چین آمده است. او یک ماه پیشتر از آن هم در ایران بوده و شهرهای کشورمان را می‌شناخت.
وقتی دانست نمایشگاهی از فرش‌های ایرانی در چین برپا بوده است، ذوق‌زده شد و گفت که در سفرش به ایران، فرشی با نقش بلوچ را در کرمان خریده است و البته در منزلش فرش هرکه ترکیه و پاکستان و هند را هم دارد.
گردش با تأخیر شروع شد و در مسیری کم و بیش طولانی که تا دیوار چین باقی بود، راهنمای جوان با نشان دادن نقشه ها و نمودارهای نقش شده در دفترش، تلاش می کرد مراحل ساخت دیوار و دوره های تاریخی گذشته بر آن را شرح دهد.
آن گونه که او می‌گفت، دیوار چین که یکی از عجایب هفتگانه دنیاست، بیش از 6500 کیلومتر درازا دارد و به قصد ایجاد سدی دفاعی در برابر یورش بیگانگان و اقوام شمالی پدید آمده است.
راهنما مانند بسیاری دیگر از اهالی چین، انگلیسی را با فشاری فراوان بر حلق خود ادا می‌کرد و با دشواری کوشش داشت توجه همراهان را به ویژگی‌های دیوار معطوف کند اما در آن بین کسی جز من و بانوی اسپانیایی چندان توجهی به گفته هایش نداشت.
او می‌گفت که این دیوار طولانی با چه سختی‌هایی بر روی کوه‌ها و در سلسله های مختلفی از جمله "هان" و "مینگ" ساخته شده است و بسیاری از نامداران دنیا فرصت قدم زدن روی این دیوار و بالا رفتن از پله هایش را از کف نداده اند.
سرانجام به پای دیوار رسیدیم و قدم بر پله ها گذاردیم. بانوی اسپانیایی با موهای سرخ و لباس مشکی و اندام لاغرش به سرعت به سمت بالا رفت و ما اندک اندک پله ها را طی می‌کردیم. هر جا نفس کم می‌آوردیم و پاها یاری نمی‌کردند، به بهانه گرفتن عکس توقف و استراحت می‌کردیم.
پله ها پر بود از زنان و مردانی با ملیت‌ها و زبان‌ها و پوشش‌های مختلف. کسانی بالا می‌رفتند و کسانی پایین می‌آمدند. برخی لباس هایشان از عرق خیس شده بود و برخی تا عریانی کامل فاصله ای نداشتند. هر چه بالاتر می‌رفتی، چاق‌ها و کهنسالان بیشتری از ادامه حرکت باز می‌ماندند و پله ها خلوت‌تر می‌شد.
ساخت دیوار آنگونه است که هر از گاهی وقتی مسیر طولانی پله ها را می‌پیمایی، در نقاط بلندتر به قلعه ها و برج هایی می‌رسی و ما که با آرامی راه پیموده بودیم، به فتح بیش از دو قلعه موفق نشدیم و باید طبق قرار برای ناهار باز می‌گشتیم.
اما شرمنده شدیم وقتی با همه ادعای جوانی و نیرو که داشتیم در برابر آن بانوی اسپانیایی که بیش از ما گذر عمر را دیده بود کم آوردیم و با خنده به ما گفت که هفت قلعه را پیموده است و در مسیر برگشت ما را دیده که در قلعه دوم مانده ایم!