سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/8/6
10:7 صبح

اندر باب مهمانی چینی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: حرف دل، جامعه

اندر باب مهمانی چینی

یادداشتهای پراکنده ای از سفر به سرزمین اژدها (شامگاه پنجم)

شوان هانگ از من پرسیده بود که آیا لباس ویژه مهمانی به همراه آورده ای؟! حیران مانده بودم که لباس ویژه دیگر چه صیغه ای است! سر آخر فهمیدم که مرادش کت و شلوار رسمی است و کراوات. خیالم از بابت کت و شلوار راحت بود و کراوات هم که برای هیأت ایرانی اهمیتی نداشت.
گفته بود که در شامگاه روز نخست نمایشگاه، میزبانان چینی مهمانی ویژه ای تدارک دیده اند و به ضیافت شامی دعوت خواهید شد.
درست گفته بود. سوار بر خودروهایی که به همین منظور تدارک دیده بودند، از محل نمایشگاه به هتلی که محل برگزاری جشن بود رفتیم. تالاری بزرگ بود که میزهای دایره ای گردان درآن چیده شده بود و روی هر میز به زبان انگلیسی و چینی، نام کشوری نوشته شده بود.
در جست و جوی نام ایران و با راهنمایی پیش خدمت‏ها، تا صدر مجلس و مقابل جایگاه رفتیم. میز ایران را در برابر سن و در کنار میز اصلی سران ملل قرار داده بودند. خرسند شدیم از اینکه هنوز جایگاهمان بالاتر از هند و پاکستان و نپال و ترکیه و دیگر کشورهای مهمان است!
بطری‏های مسکرات و جام‏های کوچک و بزرگ روی میز جا خوش کرده بودند که خواستیم تا برداشته شوند. خدمه با عذرخواهی بسیار و شرمندگی فراوان مشروبات را حذف کردند و بطری های آب معدنی و لیوان جایگزین آنها کردند.
از هر کشوری بالاترین مقام به عنوان نماینده دور میز مهمانان ویژه قرار گرفت و صندلی ایران خالی ماند. همچنان که از هر کشوری نماینده ای روی سن رفت تا خوش آمدی بگوید و تقدیری پیشکش میزبان کند و باز هم هیچ کدام ما روی سن نرفتیم. (خوش آمدها و تقدیرها البته یک سخنرانی رسمی نبود بلکه اغلب خواندن ترانه بود یا لرزه انداختن بر اندام!)
اخترنظیرخان که سردمدار هیأت پاکستانی بود و رییس سازمان تجارت جهانی فرش خوانده می‏شد، به بهانه آنکه روز تولدش است، بخشی از مراسم را به خود و هیأت پاکستانی اختصاص داد. کلاه تولد بر سر نهاد و کیکی را که دخترکان قرمزپوش چینی برایش آوردند برید و به همراه دوستانش که از مقامات دولتی بازرگانی پاکستان و نیز از تجار بزرگ فرش این کشور بودند، آوازی دسته جمعی را با تکرار پیاپی نام پاکستان خواندند.
در آیینی که با آواز و موسیقی و حرکات موزون همراه شده بود، ایرانی‏ها و افغان‏ها بودند که محجوبانه در کناری آرام گرفته بوند و در انتظار پایان مراسم! هنگامه شام که رسید- و البته هنوز خورشید غروب نکرده بود!- روی میز می‏شد انواع اشربه و اطعمه رنگارنگ را دید. از خرچنگی غول‏پیکر تا بزی بریان و البته که سهم ما باز میوه بود و شیرینی و مرغ و ماهی!
اواخر ضیافت بود که یکی دو تن از میزبانان چینی جامی در دست به سراغ تک تک میزهای ملل رفته و حضورشان را گرامی می‏داشتند. اصرار آنان برای زدن جام خود بر لیوان آب ما شعری بر زبان آقای رضایی آورد که:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی   /   وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی   /   هم سینه پر از آتش هم دیده پر آب اولی
در مسیر بازگشت به هتل، عذابی روحی داشتم از رفتار و کردار مهمانان هندی. پیرانی مضحک و حیا دریده که I Love You گفتن های چندش آورشان به دخترکان چینی و شوخی های مستانه شان حالم را به هم می‏زد!
و فردا روز دیگری خواهد بود.